- عضویت
- 28/1/24
- ارسال ها
- 100
- امتیاز واکنش
- 910
- امتیاز
- 103
- سن
- 24
- زمان حضور
- 4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
«مـهرو»
چندین ساعت از حضور من داخل تاکسی میگذشت. چندین ساعت بود که مغزم مدام مرثیه میخواند و مرا به هر گناهی محکوم میکرد.
چندین ساعت بود که استخوانهای بدنم بیحرکت همانند مجسمهای ساکن، مات و مبهوت مانده بودند. داخل این ماشین پلکهایم مدام روی هم میافتاد و خواب، تازیانهاش را بر وجودم میکوباند اما حتی ذرّهای استراحت، برایم...
چندین ساعت از حضور من داخل تاکسی میگذشت. چندین ساعت بود که مغزم مدام مرثیه میخواند و مرا به هر گناهی محکوم میکرد.
چندین ساعت بود که استخوانهای بدنم بیحرکت همانند مجسمهای ساکن، مات و مبهوت مانده بودند. داخل این ماشین پلکهایم مدام روی هم میافتاد و خواب، تازیانهاش را بر وجودم میکوباند اما حتی ذرّهای استراحت، برایم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: