خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سطح این رمان از نظر شما

  • عالی

    رای: 8 100.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • ضعیف

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    8

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
خون پاشا توسط قطرات باران، از روی صورتم شسته شده بود اما هنوز، رَد چرکینش بر رخساره‌ی ترسیده‌ام سلطه‌گری می‌کرد.
شیر آب سرد را چرخاندم و با تمام وجود، از اعماقِ ریشه‌ی خود صورتم را شستم و قطراتِ مزاحم خون را از روی دست‌هایم زدودم.
شال یشمی رنگم دیگر یشمی نبود، حال خیس و خون‌آلود به‌نظر می‌رسید.
به کمک شال نمناکم، خون‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 10 نفر دیگر

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
لباس‌های نَم‌زده‌ و به خون آغشته شده‌‌ام را درون پلاستیکیِ مشکی رنگ قرار دادم و زیر تـ*ـخت فلزیِ خود، پنهانش کردم.
دیگر نمی‌خواستم رنگِ این لباس‌ها را ببینم.
مرا یادِ پاشا می‌انداخت.
مرا در این خزان مهلک، اسیر می‌کرد.
برایم مهم نبود که مادرم از نبودِ این لباس‌ها باخبر شود.
این پارچه‌های منحوس، لایقِ سطل زباله بود نه برتن و انـ*ـدامِ من.
بعد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 10 نفر دیگر

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
لـ*ـب‌های خشکیده‌ام را با زبانم، نمناک کردم و به بخار برنج خیره ماندم.
انگار در خلاء به‌سر می‌بردم.
گویی جانم در این کالبد بود و روحم در مردابِ کابوس می‌چرخید و مدام می‌چرخید.
بوی خوشِ قورمه سبزی، زیر مشامم می‌دوید و گرسنگی وحشیانه‌تر از قبل به معده‌ام چنگ می‌انداخت اما من، چیزی جزء غم از گلویم پایین نمی‌رفت.
- دخترم بهتری؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 10 نفر دیگر

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
پتوی کِرمی رنگ را دور خود پیچاندم و درست مرکز تختم نشستم. فضای تاریک اتاق درست مثل قلبم بود، تیره و سرشار از ترس...
آرام و قرار نداشتم، بازهم همان دل‌پیچه‌ی لعنتی سراغم آمده بود و من به‌خاطر این اضطراب، زیر شکنجه‌های گوناگون جان می‌دادم.
باریکه‌های نور ماه از لابه‌لای پرده‌ی حریر یاسی رنگ، روی فرش قرمز رنگ اتاقم رَد درخشان خود را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 10 نفر دیگر

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای غزل مثل همیشه رنگ داشت.
رنگ درخشان شیطنت و سرزندگی از لحنِ کلامش به‌وضوح داخل گوش‌هایم می‌پیچید.
او درست مثل قبلِ من بود.
رنگ کلام و صوت شادمانش، کاملاً از آموزش‌های من نشأت می‌گرفت.
از منِ قدیم حتی یک روز هم نگذشته بود اما در همین مدت کوتاه این من، دیگر من نبود.
پلیدانه ریز خندید و گفت:
- خواب بودی؟ خُب پس به‌موقع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 10 نفر دیگر

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
این صدای پاشا نبود، نه... این صوت کریه و ضارب حقیقت نداشت.
باز هم مثل قبل، صدایش نه تنها در گوشم بلکه در همه‌ی جانم پیچید.
- مهرو، قایم شدی عزیزم!
جسم مرتعش خود را در آ*غو*ش کشیدم و همراه با زجه‌های دردناکم، فریاد زدم:
- گمشو... گمشو...
صدای تق‌تق پاشنه‌های آن کفش، مدام به اتاقم نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و من بیشتر از قبل مانند شمع در این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 11 نفر دیگر

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مابین تعصب‌های برادرانه‌ و خط و نشان‌هایی که برای علت اشک‌هایم می‌کشید، به‌ناچار لبخندی نمادین روی لـ*ـب‌هایم نشاندم و بحث را تغییر دادم.
- وایسا ببینم من تو خواب خروپف می‌کنم؟
رکب نخورد، باید هم گول این لبخند ظاهرساز را نمی‌خورد.
این لبخند، مابین تاخت و تاز اشک‌هایم گویا بی‌معنی‌ترین لبخند این جهان هستی به‌شمار می‌رفت!
بدون این‌که در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 10 نفر دیگر

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
پی‌درپی حجم زیادی از آب سرد را به پوست برافروخته‌ی صورتم هدیه دادم تا با این روش، کمی خاکستر غم را از چهره‌ام دور کنم.
به سیمای رنجورم در آینه‌ی کدر سرویس بهداشتی خیره ماندم.
پلک‌های پف کرده‌ام، چشم‌های کشیده‌ام را ریزتر از همیشه برملاء می‌کرد.
مردمک‌های سبز تیره‌ام، مابین خونابه‌های غلیظ نگاهم هنوزهم قصد سلطنت داشت اما زهی خیال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 8 نفر دیگر

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمی‌دانستم قلب سرکشم را در مشت‌هایم پنهان کنم یا از افشای این حقیقت بترسم.
این قلب چموش هم که دیگر برایم قلب نمی‌شد...
مقطعانه، لـ*ـب زدم:
- بیرونم... چی... چی... شده؟
اگر حتی یک‌درصد هم غزل حقیقت را نمی‌دانست من با این صدای لغزان و وحشتی که به کلامم رخنه کرده بود، همه چیز را افشا می‌کردم.
صدایش گویی از اعماق چاه به گوشم می‌رسید.
- مهرو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 7 نفر دیگر

_nazanin_

شاعر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/1/24
ارسال ها
100
امتیاز واکنش
910
امتیاز
103
سن
23
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست‌های لرزیده‌ام را داخل جیب‌های بارانی‌ام پنهان کردم تا مبادا این لرزش‌های واهی از کنترلم خارج شود.
دیگر از اشک‌های خودکامه‌ی چشمانم خبری نبود، آن بغض لعنتی هم مانند غدّه‌ای بزرگ داخل گلویم می‌تاخت.
جنون آمیز، لبخندی کج و معوج روی لـ*ـب‌هایم نشاندم و نالیدم:
- اتفاقی بود، خودم... خودمم نفهمیدم... چی‌شد...
مکثی کردم و نگاهم را از چهره‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تلالو هور | _nazanin_ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، HASTI❅، Mitra_Mohammadi و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا