نویسنده این موضوع
#پارت249
محمد آقا لیوان خالی را بر روی جلومبلی کوچک کنارش میگذارد و از جا بلند میشود و میگوید:
- خوب دیگه من برم.
پدر سامان بلند میشود و میگوید:
- کجا؟ هنوز زوده که؟!
محمد آقا میگوید:
- نه دیگه باید برم.
مادر سامان از آشپزخانه بیرون میآید و میگوید:
- هنوز سر شبه که!
آقامحمد همانطور که به سمت در قدم...
محمد آقا لیوان خالی را بر روی جلومبلی کوچک کنارش میگذارد و از جا بلند میشود و میگوید:
- خوب دیگه من برم.
پدر سامان بلند میشود و میگوید:
- کجا؟ هنوز زوده که؟!
محمد آقا میگوید:
- نه دیگه باید برم.
مادر سامان از آشپزخانه بیرون میآید و میگوید:
- هنوز سر شبه که!
آقامحمد همانطور که به سمت در قدم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com