خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 19 95.0%
  • خوب

    رای: 1 5.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا آرام عقب می‌کشد و لبخند می‌زند. هامان با لبخند می‌گوید:
- تو همیشه من رو جادو می‌کنی.
لاریسا بلند می‌خندد و هر دو به سمت اورسولا می‌روند. اورسولا سریع بلند می‌شود و می‌گوید:
- مثل این که لاریسا کارش تو متقاعد کردن خیلی خوبه؛ پس، فردا کنار رودخونه هم رو می‌بینیم.
قبل از آن‌که کسی بتواند چیزی بگوید،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 10 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا رویش را از او برگردانده و با یک حرکت پیراهنش را از تنش خارج می‌کند‌. لبخند کوچکی می‌زند و می‌گوید:
- اولش دلخور شدم؛ ولی الان دیگه دلخور نیستم.
هامان لبخند می‌زند و پشت سر او ایستاده و دستانش روی شکم بدون پوشش لاریسا حلقه می‌شود و کنار گوشش زمزمه می‌کند:
- خوبه که دلخور نیستی.
شانه لاریسا داغ می‌شود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
اورسولا با ابرویی بالا رفته به سمتشان قدم برمی‌دارد:
- بهتر بود اینجا نباشه.
نگاهی منظوردار به هر دو آن‌ها انداخته و بر روی یک تکه سنگ می‌نشیند. لاریسا نگاهش را از او گرفته و بلند می‌شود:
- خب کی شروع کنیم؟
اورسولا ابرو بالا انداخته و لبه دامن پیراهن سیاهش را کمی بالا داده و می‌گوید:
- هروقت آماده بودی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 8 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
هامان چشمانش را ریز می‌کند و با دقت همان قسمت را دید می‌زند. با تکان خوردن شاخه‌ای، دو جفت چشم قرمز براق، اخمش را درهم می‌کند. دست لاریسا را می‌چسبد و آرام می‌گوید:
- فکر کنم یکی از اون موجودات باشه!
لاریسا سریع کنار هامان می‌ایستد و منتظر عکس‌العمل آن موجود می‌ماند. هر لحظه منتظر بود تا حرکتی از او ببیند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
با حس نفس‌های داغی که به صورتش می‌خورد، سریع چشمانش را باز می‌کند. مردمک‌هایش از صحنه رو به رویش گشاد می‌شود. موجود دقیقا مقابلش نشسته و صورتش فقط یک وجب با او فاصله داشت.
از ترس فریاد بلندی از گلویش خارج می‌شود.‌ گلویش می‌سوزد و صدایش در جنگل اکو می‌شود.
موجود موهای بلندش را در دست گرفته و می‌کشد. روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای فریاد هر چهار موجود و صدای پاهایشان یکی می‌شود و لاریسا چشمان سرتاسر سفیدش را باز می‌کند و دو دستش را به سمت دو موجود رو به رویش می‌گیرد. نور با قدرت به سـ*ـینه هر دو برخورد می‌کند. دهانشان باز می‌ماند و پایشان از زمین جدا می‌شود. صدای شمشیر و پای دو موجود از پشت سرش شنیده می‌شود. می‌دانست هامان درگیر آن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
هلن تلخ می‌‌خندد:
- فکر می‌کنی با گفتنش بهتر میشم؟
لاریسا آرام می‌گوید:
- نمی‌دونم.
هلن آهی می‌کشد:
- کم کم خوب میشم. راستش وقتی تو و هامان رو می‌بینم، بیشتر به فکرش می‌افتم. تو این همه سال، نتونستم با نبودنش کنار بیام.
صدای پر از بغضش، بیشتر باعث دلسوزی لاریسا می‌شود. لاریسا به سمتش می‌چرخد و دست بر روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا اخم کرده می‌گوید:
- سرنوشت حق نداره چیزی که متعلق به منه، ازم بگیره.
هلن پوزخند می‌زند:
- خیلی با اطمینان حرف می‌زنی.
لاریسا با تحکم می‌گوید:
- ازش مطمئنم. نابود می‌کنم هرچیزی رو که بخواد هامان رو ازم بگیره.
سریع بلند شده و می‌نشیند. با حرص، نان را با دندان‌های تیزش جدا و در دهانش می‌کشد.
همان موقع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Fatima_sh، Mahii و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
اورسولا رو به رویش می‌نشیند و کوزه‌‌ی آبی، در کنارش با یک بشکن، ظاهر می‌شود. کوزه را برداشته و همان طور که در کاسه خالی می‌کرد، گفت:
- چون هنوز نتونستی کل قدرتت رو تو دستت بگیری. وقتی تسلط کاملت رو به دست بیاری، هیچ کس از پست برنمیاد.
لاریسا آهی کشیده و می‌گوید:
- مغزم دیگه کشش نداره.
هامان او را به سمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 8 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
اورسولا لبخند تلخی زده و می‌گوید:
- قصر سیاه!
لبخند لاریسا محو شده و متعجب می‌گوید:
- قصر سیاه؟
اورسولا نگاهش را به آسمان داده و می‌گوید:
- قصر اربوس، پادشاه قلمرو تاریک.
لاریسا گیج شده پلک زده و می‌گوید:
- مادر من یه موجود تاریک بود؟
اورسولا نگاهش می‌کند و با غم می‌گوید:
- نه، اون...
حرفش را قطع کرده و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا