خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 19 95.0%
  • خوب

    رای: 1 5.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبانش آن قدر کش آمده بودند که دیگر جایی برای بزرگ‌تر شدن آن لبخند زیبا نبود. دست هامان را در مشتش گرفته و دستانشان را تاب می‌داد. برعکس همیشه نگاهش در اطراف می‌چرخید و از این همه زیبایی جنگل لـ*ـذت می‌برد. از صدای پرندگان و از آن همه سرسبزی به وجد آمده بود. خودش را بابت آن که از جنگل می‌ترسید، سرزنش کرده و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 8 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
هلن ادامه می‌دهد:
- مجبور به همکاری شد؛ البته به روش خودش. خیلی چیزها رو از آینده از اربوس پنهون کرد. بعد از مردن پسر اربوس اونم به طرز مشکوکی، اورسولا از اونجا فرار کرد و خودش رو تو یه غار پنهون کرد.
هامان سر تکان می‌دهد و هلن با لبخند ادامه می‌دهد:
- جون منم نجات داد و من خیلی بهش مدیونم.
هامان لبخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوفی کشید و گفت:
- حداقل یه راهنمایی بکن.
اورسولا دامن بلند سبزش را دستی کشید و گفت:
- تو گفتی کاملی؛ پس خودت می‌تونی از پسش بربیای!
لاریسا با غیض نگاهش را از او گرفت. داشت از حرف خودش سوء‌استفاده می‌کرد. نمی‌خواست با گفتن این‌که کامل نیست، غرورش را زیر پا بگذارد. به یاد دیروز افتاد. دیروزی که حتی یک ارزن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Sajede Khatami و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
با عصبانیت شمشیرش را بیرون کشید و با یک فریاد بر روی یک شاخه از درخت فرود می‌آورد؛ ولی قلب ترک خورده‌اش التیام نمی‌یابد. صدا هنوز ادامه داشت:
- هامان، هامان، هامان...
شمشیر را در زمین فرو کرد و فریاد زد، فریادی که پرنده‌های آن اطراف را از شاخه‌ها جدا و مجبور به پر زدن کرد.
قلبش بدجور زخم خورده بود؛ گویی یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
چند دقیقه قبل:
لاریسا مبهوت به جای خالی هامان خیره شده بود. چیزی در دلش کم شده و احساس می‌کرد چیزی را گم کرده است؛ شاید قلب و احساسش را گم کرده بود. سنگینی زیادی را روی قلبش احساس می‌کرد؛ انگار خروار، خروار، سنگریزه بر روی قلبش ریخته بودند و حالا از سنگینی زیادش، داشت نفس کم می‌آورد.
با صدای اورسولا به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌چرخند و می‌چرخند؛ در نهایت هر دو دختر به یک دختر تبدیل می‌شوند و چشمان خاکستری و زیبای لاریسا نمایان می‌شود. حسی آزاد در وجودش جریان پیدا می‌کند؛ حسی سرشار از عشق و قدرت. حالا دیگر فقط قدرت نبود که خودنمایی می‌کرد؛ عشق نیز در کنار آن می‌غلتید و تمام قلبش را محصور کرده بود.
چشمانش را یکدفعه باز می‌کند و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش به چوب‌های ذغال شده‌ای بود که توسط زبانه‌های آتش به این شکل در آمده بودند. رنگ‌های نارنجی و زرد آن که همانند غروب خورشید، درهم آمیخته و تصویری زیبا از خود خلق می‌کرد.
خودش را بـ*ـغل زده و سعی می‌کرد به سایه‌های درختان که همانند ارواح دورشان را محاصره کرده بودند، نگاه نکند. صدای خر و پف دیهیم سکوت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا باز روی لحاف می‌افتد؛ اما این بار تنها نبود. هامان در نزدیکی صورتش لـ*ـب می‌زند:
- خیلی شیرینی!
لاریسا با ناز می‌خندد:
- تازه فهمیدی؟
هامان چشمک می‌زند:
- تازه چشیدمت.
لاریسا در گلو می‌خندد و با انگشت اشاره، لـ*ـب زیرین هامان را به بازی می‌گیرد و زمزمه می‌کند:
- فکر کنم بهتره بریم.
هامان با چشمان خمار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
جلوی خنده خود را گرفته و به سمتش می‌رود. هامان با صدای قدم‌هایش سرش را بالا می‌آورد و با دیدن او خشکش می‌زند. مردمک‌هایش سر تا سر تن لاریسا را رصد می‌کند و بعد روی صورتش زوم می‌شود.
لاریسا کنار میز می‌ایستد و به نان‌ها اشاره می‌کند:
- فکر نمی‌کنم قابل خوردن باشند.
هامان به خود آمده و موهایش را چنگ می‌زند و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی اخم‌های درهم هامان درهم‌تر می‌شود، سریع ادامه می‌دهد:
- ببین تا وقتی که در معرض خطر قرار نگیره قدرت‌هاش رو نمی‌تونه بشناسه؛ درست مثل این قدرت خاکسترش که موقع حمله یه گرگ، به دستش آورد.
لاریسا با بهت می‌گوید:
- از کجا می‌دونی؟
اورسولا خونسرد پا روی پا انداخته و می‌گوید:
- چون خودم شاهد اون صحنه بودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Sajede Khatami، Fatima_sh و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا