نویسنده این موضوع
پیرزن پوزخند زده و هامان را که حال ایستاده است، به طرف خود کشیده و مقابل خود قرار میدهد و چاقویی زیر گلویش میگذارد.
لاریسا چشمانش درشت میشود و نگران نگاهش با نگاه هامان درهم آمیخته میشود.
با خشم میگوید:
- ولش کن.
پیرزن پوزخند زده و به زبان لاریسا صحبت میکند:
- بزار ما بریم، منم ولش میکنم.
لاریسا...
لاریسا چشمانش درشت میشود و نگران نگاهش با نگاه هامان درهم آمیخته میشود.
با خشم میگوید:
- ولش کن.
پیرزن پوزخند زده و به زبان لاریسا صحبت میکند:
- بزار ما بریم، منم ولش میکنم.
لاریسا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: