نویسنده این موضوع
صدای خندهاش بلند میشود و دست بر لبانش میگذارد. واران با خنده دستانش را پشت سرش قلاب میکند و همانطور که به راهش ادامه میدهد، میگوید:
- بعد همراه با دادی که زد، به دیوار خوردم و حس کردم که کمرم کلاً خورد شد.
لاریسا دستش را پایین میآورد و با خنده میگوید:
- اصلا عصبانیت بهش نمیاد.
واران چشمک میزند...
- بعد همراه با دادی که زد، به دیوار خوردم و حس کردم که کمرم کلاً خورد شد.
لاریسا دستش را پایین میآورد و با خنده میگوید:
- اصلا عصبانیت بهش نمیاد.
واران چشمک میزند...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: