خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

زین دو تنها هیچ قوت ناید اندر جان و دل

قوت جان را و دل را گلشکر به گلشکر


از برای قوت دل را شکر با گل بهست

از برای قوت دین را شما با یکدگر


ای ز زیب خلق و خلقت سرو و گل را رنگ و بوی

وی ز نور جاه و رایت عقل کل را زیب و فر


آنچه اندر حق یوسف کرد یعقوب از وفا

شیخ در حق تو آن کردست دانی آنقدر


این فدا گوش نیوشا کرد اندر هجر تو

و آن فداگر چشم بینا کرد در هجر پسر


این ز همت صلح دیده باز نپذیرفت سمع

و آن ز نهمت وصل نادیده قرین شد با بصر


شیخ گفت آن گوش کاندر هجر او کردم فدا

زشت باشد گر بدو رجعت کنم بار دگر


در چنین حالی چنین آزاد مردی کرد او

می ندیدم در جهان پیری ازو آزاده‌تر


ای ز بخشش بخل را چون کوه کرد مغز خشک

وی ز کوشش خصم را چون ابر کرده دیده‌تر


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


باطنت را دین به صحرا آورید از بهر صلح

چون نگه کرد اندرو از ابره به دید آستر


گر نماند درد و گردی در میان نبود عجب

درد بر دارد شفا و گرد بنشاند مطر


در میان یوسف و یعقوب اگر گفتی رود

عاقلان دانند کان گفتار نبود معتبر


در میان دوستان گه جنگ باشد گاه صلح

در مزاج اختران گه نفع باشد گاه ضر


دشمنان بد جگر که را بسنبند از کلوخ

دوستان نیک‌دل خم را بشویند از تبر


گاه الفت داد باید نیش کژدم را امان

وقت خصمی کند باید کام تنین را ز فر


طبع تا باشد موافق سرد و گرمش میخوران

چون مخالف گشت یا تلخیش ده یا نیشتر


ای دریغا گوش او بشنودی ار باری کنون

تا تو زین الماس بران چون همی پاشی درر​


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع



جان همی حاضر کند هر بار تا از روی عشق

او ز گوش جان نیوشد دیگران از گوش سر


ای ترا یزدان از آن خوان داده نعمت کز شرف

ذله پروردان آن خوانند نعمان وز فر


هیچ منت نیست کس را بر تو کت حق پرورید

گاه در مهد قبول و گاه در سفت ظفر


فخر و فر این جهان و آن جهان گشتی چو داد

شیرت از پستان فخر و میوت از بستان فر


تو بزرگ از آسمانی دیگران از آب و خاک

تو عزیز از کردگاری دیگران ز اصل و گهر


مرغ کان ایزد کند چون مهر پرد بر سپهر

مرغ کان عیسی کند بس خوار باشد پیش خور


کی چرا سازد چو مرغ خانگی بر خاکدان

هرکرا روح‌القدس پرورده باشد زیر پر


فاسقان را زحمتی هم در خلا هم در ملا

عاشقان را رحمتی هم در سفر هم در حضر


عالمی را در حضر دلشاد کردی زین حضور

کشوری را زان سفر آزاد کردی از سقر


آنچه بر صورت پرستان هری کردی عیان

هیچ صورت‌بین ندارد زان معانی جز خبر


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

طیلسان داران دین بودند آنجا نعره زن

خانگه داران جان بودند آنجا جامه در


حنبلی چون دید چشمت چشم او شد همچو سیم

اشعری چون دید رایت روی او شد همچو زر


عقل این می‌گفت «اذا جاء القضا ضاق الفضا»

جان آن می‌گفت «اذا جاء القدر ضاع الحذر»


از پی احیاء شرع و معرفت کردی جدا

تیرگی ز اصحاب جبر و خیرگی ز اهل قدر


این کنون ز «الحکم لله» نقش دارد بر نگین

و آن دگر ز «ایاک نعبد» حلقه دارد بر کمر


زرد گوشان هری را کردی از گفتار نغز

چون سیه چشمان جنت گوش و گردن پر گهر


در هری این ساحری دیدی به ترک و روم شو

تا چلیپا سوختن بینی تو در چین و خزر


گر نه عرق منبر تستی در اشجار عراق

روح نامی اره‌ای گشتستی اندر هر شجر


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


طیلسان داران دین بودند آنجا نعره زن

خانگه داران جان بودند آنجا جامه در


حنبلی چون دید چشمت چشم او شد همچو سیم

اشعری چون دید رایت روی او شد همچو زر


عقل این می‌گفت «اذا جاء القضا ضاق الفضا»

جان آن می‌گفت «اذا جاء القدر ضاع الحذر»


از پی احیاء شرع و معرفت کردی جدا

تیرگی ز اصحاب جبر و خیرگی ز اهل قدر


این کنون ز «الحکم لله» نقش دارد بر نگین

و آن دگر ز «ایاک نعبد» حلقه دارد بر کمر


زرد گوشان هری را کردی از گفتار نغز

چون سیه چشمان جنت گوش و گردن پر گهر


در هری این ساحری دیدی به ترک و روم شو

تا چلیپا سوختن بینی تو در چین و خزر


گر نه عرق منبر تستی در اشجار عراق

روح نامی اره‌ای گشتستی اندر هر شجر


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر

گر چه پژمرده شود باز قبول آرد بر


دولت با هنران را فلک مرد افگن

زند آسیب ولیکن نکند زیر و زبر


گوشمالی دهد ایام ولیکن نه به خشم

تا هنر با خرد آمیخته گردد ز عبر


کی ز دوران فلک طعمهٔ تقدیر شود

هر کرا بهر هنر بخت بپرورد به بر


ز بر عرش زند خیمهٔ اقبال و محل

هر کرا بدرقه بخت آمد و همخوابه ظفر


از قفا خوردن ایام چه ننگ آید و عار

که هم اسباب بزرگیست هم آیات خطر


مرد در ظلمت ایام گهر یابد و کام

که به ظلمت گهر اسپرد همی اسکندر


کار چون راست بود مرد کجا گیرد نام

از چنین حادثه‌ها مردان گردند سمر


مرد آسیب فلک یابد کاندر دو صفت

همچنو عنصر نفع آمد و سرمایهٔ ضر


هیچ نامرد مخنث که شنیدست به دهر

کز هنر در خور تاج آمد و آن منبر


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شیر پرزور نه از پایهٔ خواریست به بند

سگ طماع نه از بهر عزیزیست به در


سخت بسیار ستاره‌ست بر این چرخ ولیک

پس سیه جرم نگردند مگر شمس و قمر


از هنر بود که در طالع سرهنگ جلیل

چشم زخم فلکی کرد به ناگاه اثر


هم از آن چرخ چو آن مدت ناخوش بگذشت

اخترش کرد بدان طالع فرخنده نظر


که گرش دایره کین ور شود از نقطهٔ بخت

بشکند دایره را قوت بختش چنبر


رتبت و شعر و رهی پروری و جبهت ملک

طاهربن علی آن صاحب کلک و خنجر


آنکه تا چرخ ز تقدیر فلک حامه گشت

نه چنو زاد و بزاید به همه عمر دگر


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

آنکه مر ملک ملک را ز نکو رایی و داد

دست بنهاد چو در عمر خود از عدل عمر


هر که در سایه گه دولت او گام نهاد

کند از مسکن او حادثهٔ چرخ حذر


هر کرا شاخ بزرگیش برو چنگ آویخت

خلعت و بخشش و عز یابد از آن شاخ ثمر


همچو سرهنگ محمد پسر مرد آویز

که همی محمدت و مردی ازو گیرد فر


آنکه زان حادثه زو شرم زده بود قضا

آنکه زین موهبه زو شادروان گشت قدر


آن هنرمند جوانی که چو در بست میان

فلک پیر گشاید پی دیدنش بصر


و آن خردمند جوانی که چو دو لـ*ـب بگشاید

خانهٔ عقل دو صد کله ببندد ز درر


مایه ور گشته ز تحصیل کفش خرد و بزرگ

سودها برده ز آثار دلش ماده و نر


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


ای ذات تو ناشده مصور

اثبات تو کرده عقل باور


اسم تو ز حد و رسم بیزار

ذات تو ز جنس و نوع برتر


محمول نه‌ای چنانکه اعراض

موضوع نه‌ای چنانکه جوهر


فعلت نه به قصد آمر خیر

قولت نه به لفظ ناهی شر


حکم تو به رقص قرص خورشید

انگیخته سایه‌های جانور


صنع تو به دور دور گردون

آمیخته رنگهای دلبر


ببریده در آشیان تقدیس

وصف تو ز جبرییل شهپر


بگشاده به شه نمای تنزیه

حسنت ز عروس عرش زیور


هم بر قدمت حدوث شاهد

هم بر ازلت ابد مجاور


ای گشته چو آفتاب تابان

در سایهٔ نور خود مستر​


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

معشوق جهانی و نداری

یک عاشق با ساز و در خور


بنهفته به حر گنج قارون

یک در تو در دو دانه گوهر


عالم پس ازین دو گشت پیدا

آدم هم ازین دو برد کیفر


عالم چو یکی رونده دریا

سیاره سفینه طبع لنگر


آبش چو نبات و سنگ حیوان

درش چو حقیقت سخن‌ور


غواص چه چیز؟ عقل فعال

زینسان که به بحر دین پیمبر


علت چو سـ*ـیاست فرودین

از دست چو حرص خصم بی مر


آخر چه هر آنچه بود اول

مقصود چه آنچه بود بهتر


بنگر به صواب اگر نه‌ای کور

بنشو به حقیقت ار نه‌ای کر



قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا