خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷۱
ای نقاب از روی ماه آویخته
صبح را با ماهتاب آمیخته

در خیال عاشقان از زلف و رخ
صورت حال و محال انگیخته

آسمان خاک بیز از کوی تو
سالها غربال دولت بیخته

عقل ترسا روح عیسی روی را
در چلیپاهای زلف آویخته

از لطافت باد آب و آب باد
هم برون برده ز سر هم ریخته

ای سنایی بهر خاک کوی تو
ز آبروی و دین و دل بگریخته​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷۲
بردیم باز از مسلمانی زهی کافر بچه
کردیم بندی و زندانی زهی کافر بچه

در میان کم زنان اندر صف ارباب عشق
هر زمان باز بنشانی زهی کافر بچه

کشتن و خون ریختن در کافری
نیست هرگز بی پشیمانی زهی کافر بچه

نیست بر درگاه سلطان هیچکس را دین درست
تا تو بر درگاه سلطانی زهی کافر بچه

یوسف مصری تویی کز عشق تو گرد جهان
هست صد یعقوب کنعانی زهی کافر بچه

در مسلمانی مگر از کافری باز آمدی
تا براندازی مسلمانی زهی کافر بچه

با رخ چون چشمهٔ خورشید و زلف چون صلیب
تازه کردی کیش نصرانی زهی کافر بچه

هر زمانی با سنایی در خرابات ای پسر
صد لباسات عجب دانی زهی کافر بچه​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷۳
آن جام لبالب کن و بردار مرا ده
اندک تو خور ای سـ*ـاقی و بسیار مرا ده

هرکس که نیاید به خرابات و کند کبر
او را بر خود بار مده بار مرا ده

مسجد به تو بخشیدم میخانه مرا بخش
تسبیح ترا دادم و زنار مرا ده

ای آنکه سر رندی و قلاشی داری
پس مرد منی دست دگر بار مرا ده

ای زاهد ابدال چو کردار برد می
سردی مکن آن بادهٔ کردار مرا ده​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷۴
ساقیا مستان خواب‌آلوده را آواز ده
روز را از روی خویش و سوز ایشان ساز ده

غمزه‌ها سر تیز دار و طره‌ها سر پست کن
رمزها سرگرم گوی و بـ*ـو*سها سرباز ده

سرخ روی ناز را چون گل اسیر خار کن
زرد روی آز را چون زر به دست گاز ده

حربه و شل در بر بهرام خربط سوز نه
زخمه و مل در کف ناهید بر بط ساز ده

هم بخور هم صوفیان عقل را سرمست کن
هم برو هم صافیان روح را ره باز ده

در هوای شمع عشق و شمع می پروانه‌وار
پیشوای خلد و صدر سدره را پرواز ده

چنگل گیراست اینک باز و باشهٔ عشق را
صعوه پیش باشه و آن کبک رازی باز ده

پیش کان پیر منافق بانگ قامت در دهد
غارت عقل و دل و جان را هلا آواز ده

پیش کز بالا درآید ارسلان سلطان روز
پیش من بکتاش سرمست مرابه گماز ده

ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز
نصفیی پر کن بدان پیر دوالک باز ده

گر همی سرمست خواهی صبح را چون چشم خود
جرعه‌ای زان می به صبح منهی غماز ده

روزه چون پیوسته خواهد بود ما را زیر خاک
باده ما را زین سپس بر رسم سنگ‌انداز ده

جبرییل اینجا اگر زحمت کند خونش بریز
خونبهای جبرییل از گنج رحمت باز ده

بادبان راز اگر مجروح گردد ز آه ما
درپه‌ای از خامشی در بادبان راز ده

وارهان یک دم سنایی را ز بند عافیت
تا دهی او را نوشیدنی عافیت پرداز ده​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷۵
ای من مه نو به روی تو دیده
واندر تو ماه نو بخندیده

تو نیز ز بیم خصم اندر من
از دور نگاه کرده دزدیده

بنموده فلک مه نو و خود را
در زیر سیاه ابر پوشیده

تو نیز مه چهارده بنمای
بردار ز روی زلف ژولیده

کی باشد کی که در تو آویزم
چون در زر و سیم مرد نادیده

تو روی مرا به ناخنان خسته
من دو لـ*ـب تو به بـ*ـو*سه خاییده

ای تو چو پری و من ز عشق تو
خود را لقبی نهاده شوریده​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷۶
ای مهر تو بر سـ*ـینهٔ من مهر نهاده
ای عشق تو از دیدهٔ من آب گشاده

بسته کمر بندگی تو همه احرار
از سر کله خواجگی و کبر نهاده

دستان دو دست تو به عیوق رسیده
آوازهٔ آواز تو در شهر فتاده

ابدال شکسته همه در راه تو توبه
زهاد گرفته همه بر یاد تو باده

مسپر ره بیداد و ز غم کن دلم آزاد
ای داد تو ایزد ز ملاحت همه داده

پیوسته سنایی ز پی دیدن رویت
هم گوش بدر کرده و هم دیده نهاده


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷۷
ای سنایی خیز و بشکن زود قفل میکده
بازخر ما را زمانی زین غمان بیهده

جام جمشیدی بیار از بهر این آزادگان
درد می درده برای درد این محنت زده

درد صافی درده ای سـ*ـاقی درین مجلس همی
تا زمانی می خوریم آسوده دل در میکده

محتسب را گو ترا با سرخوش کوی ما چکار
می چه خواهی ای جوان زین عاشقان دل زده

می‌ندانی کادم از کتم عدم سوی وجود
از برای مهربازان خرابات آمده

تا ترا روشن شود در کافری در ثمین
بت پرستی پیشه گیر اندر میان بتکده​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷۸
زهی سروی که از شرمت همه خوبان سرافگنده
چرا تابی سر زلفین چرا سوزی دل بنده

عقیقین آن دو لـ*ـب داری به زیرش گور من کنده
مرا هر روز بی‌جرمی به گور اندر کنی زنده

تن من چون خیالی شد بسان زیر نالنده
کنار من چون جیحون شد دو چشمم ابر بارنده

یکی حاجت به تو دارم ایا حاجت پذیرنده
نتابی تو سر زلفین نسوزانی دل بنده

جهان از تو خرم بادا بتا و من رهی بنده
پس از مرگم جهان بر تو مبارکباد و فرخنده​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷۹
از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله
بی خواب و بی‌قرارم چون بر گلت کلاله

خدمت کنم به پیشت همچون صراحی از جان
تا برنهی لـ*ـبم را بر لـ*ـبت چون پیاله

تا روز ژاله بارد از چشم همچو رودم
آری نکو نماید بر روی لاله ژاله

دارم هزار بـ*ـو*سه بر روی و چشم تو من
گر میدهی وگرنه بیرون کنم قباله

مهمان حسن داری سیر از پی خرد را
مر تشنگان خود را ندهی یک پیاله​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۸۰
دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه
قالت: رای فوادی من هجرک القیامه

گفتم که: عشق و دل را باشد علامتی هم
قالت: دموع عینی لم تکف بالعلامه

گفتا که: می چه سازی گفتم که مر سفر را
قالت: فمر صحیحا بالخیر و السلامه

گفتم: وفا نداری گفتا که: آزمودی
من جرب المجرب حلت به الندامه

گفتم: وداع نایی واندر برم نگیری
قالت: ترید وصلی سرا و لا کرامه

گفتا: بگیر زلفم گفتم: ملامت آید
قالت: الست تدری العشق و الملامه​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا