خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
خواجه سلام علیک آن لـ*ـب چون نوش بین
توشهٔ جانها در آن گوشهٔ شبپوش بین

پیش رکابت جمال کیست گرفته عنان
چرخ جفا کیش بین لعل وفا کوش بین

گردش ایام دوش تعبیه‌ای ساختست
سوختهٔ عشق باش ساختهٔ دوش بین

برگذر و کوی او غرقه چو من صد هزار
عاشق جانباز بین مرد کفن‌پوش بین

گوش مینبار و آن نغمه و دستان شنو
دیده برانداز و آن خط و بناگوش بین

در بر تنگ شکر مار جهانسوز بین
بر سر سنگ سیاه صبر جگرجوش بین

گر چه دل ریش ما بر سر سودای اوست
بر دل او یاد ما جمله فراموش بین

صف زده در پیش او خلق خروشان شده
تن زده آن ماه را فارغ و خاموش بین

بهرهٔ ما دیده‌ای ناله و فریاد ازو
بهرهٔ هر ناکسی بـ*ـو*سه و آ*غو*ش بین

سـ*ـاقی فردوس را از پی بازار او
بر در میخانه‌ها بلبله بر دوش بین

زلفش یکسو فگن و آنگه در زیر زلف
جان سنایی ز عشق خسته و مدهوش بین​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۴۱
خواجه سلام علیک آن لـ*ـب چون نوش بین
لعل شکروش نگر سنبل خور جوش بین

تا که بر اسب جمال گشت سوار آن پسر
جلمهٔ عشاق را غاشیه بر دوش بین

جزع وی و لعل وی خامش و گویا شدند
جزعی گویا نگر لعلی خاموش بین

بیدل و بیجان منم در غم هجران او
خواجه سلام علیک عاشق مدهوش بین

هست سنایی ز عشق بر سر آتش مدام
گشته دل او کباب جانش پر از جوش بین​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۴۲
جاوید زی ای تو جان شیرین
هرگز دل تو مباد غمگین

از راه وفا گسسته ای دل
بر اسب جفا نهاده ای زین

عاشق‌ترم ای پسر ز خسرو
نیکوتری ای پسر ز شیرین

عاشق خوانند مرا و بی دل
زیبا خوانند ترا و شیرین

آنم من و صد هزار چندان
آنی تو و صد هزار چندین

عشاق چو روی تو ببینند
و آن خال سیاه و زلف مشکین

بر روی توام زنند احسنت
در عشق توام کنند تحسین

هرگاه که بایدت تماشا
شو چهرهٔ خویشتن همی بین

حقا که خوشست نوش کردن
بر چهرهٔ تو ش*راب نوشین


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۴۳
اسب را باز کشیدی در زین
راه را کردی بر خانه گزین

راه بیداری آوردی پیش
دل من کردی گمراه و حزین

بدل و شق بپوشیدی درع
بدل جام گرفتی زوبین

دست بردی به سوی تیر و کمان
روی دادی به سوی حرب و کمین

نه براندیشی از کرب زمان
نه ببخشایی بر خلق زمین

تا نبینم رخ چون ماه ترا
بارم از دیده به رخ بر پروین

چون بخسبم ز فراق تو مرا
غم بود بسـ*ـتر و حیرت بالین


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۴۴
ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله
می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین

مشک از هلال انگیختی وز لاله عنبر بیختی
وز مه فرود آویختی کرده به چنگ اندر عجین

از هیچ مادر یا پدر چون تو نزاید یک پسر
خورشیدی ای جان یا قمر گر دل ببردی شو ببین

ای ماهرو نیکو سیر ای روی چو شمس و قمر
من بر تو نگزینم دگر گر تو گزینی شو گزین

کس را چو تو گل سور نی در خلد چون تو حور نی
در پردهٔ زنبور نی چون دو لـ*ـب تو انگبین​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۴۵
چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین
زان که هر جای این دو رنگ آمد نه آن ماند نه این

نیست با زلفین او پیکار دارالضرب کفر
نیست با رخسان او بی‌شاه دارالملک دین

خود ز رنگ زلف و نور روی او برساختند
کفر خالی از گمان و دین جمالی از یقین

خاکپای و خار راهش دیده را و دست را
توده توده سنبلست و دسته دسته یاسمین

چون به کوی اندر خرامد آن چنان باشد ز لطف
پای آن بت ز آستان چون دست موسی ز آستین

چون نقاب از رخ براندازد ز خاتونان خلد
بانگ برخیزد که: هین ای آفرینش آفرین

لعبت چین خواندم او را و بد خواندم نه نیک
لاجرم زین شرم شد رویم چو زلفش پر ز چین

لعبت چین چون توان خواند آن نگاری را که هست
زیر یک چین از دو زلفش صدهزار ار تنگ چین

خود حدیث عاشقی بگذار و انصافم بده
کافری نبود چنانی را صفت کردن چنین

خط او را گر تو خط خوانی خطا باشد که نیست
آن مگر دولت گیای خطهٔ روح‌الامین

آسمان آن خط بر آن عارض نه بهر آن نوشت
تا من و تو رنجه دل گردیم و آن بت شرمگین

لیک چون دید آسمان کز حسن او چون آفتاب
رامش و آرامش و آرایشست اندر زمین

حسن را بر چهرهٔ او بنده کرد و بر نوشت
آسمان از مشک بر گردش صلاح‌المسلمین

از دو یاقوتش دو چیز طرفه یابم در دو حال
چون بگوید حلقه باشد چون خمش گردد نگین

دل چو ز آن لـ*ـب دور ماند گر بسوزد گو بسوز
موم را ز آتش چه چاره چون جدا شد ز انگبین

هر زمان گویی سنایی کیست خیز اندر نگر
هم سنا و هم سنایی را در آن صورت ببین

خود سنایی او بود چون بنگری زیرا بر اوست
لـ*ـب چو باقامت الف ابرو چو نون دندان چو سین​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۴۶
گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او
چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او

یک زمان در هجر و وصل او شود خرم دلم
این چه آفت رفت یارب بر من از دیدار او

غمزهٔ غماز او چون می‌رباید جان و دل
گر نشد جادو به رخ آن طرهٔ طرار او

گر نیابم وصل رویش باشد از وی اینقدر
عمر یارب می‌گذارم در غم تیمار او​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۴۷
ای جهانی پر از حکایت تو
گه ز شکر و گه از شکایت تو

برگشاده به عشق و لاف زبان
خویشتن بسته در حمایت تو

ای امیری که بر سپهر جمال
آفتابست و ماه رایت تو

هست بی تحفهٔ نشاط و طرب
آنکه او نیست در حمایت تو

هر سویی تافتم عنان طلب
جز عنانیست بی‌عنایت تو

جان و دل را همی نهیب رسد
زین ستمهای بی نهایت تو

ای همه ساله احسن الحسنی
در صحیفهٔ جمال آیت تو

در وفا کوش با سنایی از آنک
چند روزست در ولایت تو​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۴۸
ای شکسته رونق بازار جان بازار تو
عالمی دلسوخته از خامی گفتار تو

توشه هر روزی مرا از گوشهٔ انده نهد
گوشهٔ شبپوش تو بر طرهٔ طرار تو

خوبی خوبان عالم گر بسنجی بی‌غلط
صد یکی زان هیچ پیش کفهٔ معیار تو

عشق تو مرغی‌ست کو را این خطابست از خرد
ای دو عالم گشته عاجز در سر منقار تو

حلقه بودن شرط باشد بر در هستی خود
هر که در دیوار دارد روی از آزار تو

نیست منزل صبر را یک لحظه پیش من چنانک
نیست قیمت شرم را یک ذره در بازار تو

زین گذشتست ای صنم در عشقبازی کار من
زان گذشتست ای پسر در شوخ چشمی کار تو

ترس من در عذر تو افزون بود از جنگ از آنک
نفی استغفار باشد عین استغفار تو

ایمنی از چشم بد زان کز صفا بینندگان
جز که شکل خود نمی‌بینند در رخسار تو

فارغی از بند پرده چون همی دانی که نیست
هیچ پرده پیش دیدار تو چون دیدار تو​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۴۹
ای همه انصاف‌جویان بندهٔ بیداد تو
زاد جان رادمردان حسن مادرزاد تو

حسن را بنیاد افگندی چنان محکم که نیست
جز «و یبقی وجه ربک» نقش بی‌بنیاد تو

بلفضولانرا سوی تو راه نبود تا بود
کبریا در بادبان رایگان آباد تو

آتش اندر خاکپاشان همه عالم زدند
هر کرا بر روی آب تست در سر باد تو

تنگ چشمان را ز تو گردی نخیزد تا بود
«لن تنالوا البر حتی تنفقوا» بر یاد تو

ای بسا در حقهٔ جان غیورانت که هست
نعره‌های سر به مهر از درد بی فریاد تو

فتنه بودی یاسمینت از برگ گل نشکفته بود
فتنه‌تر گشتی چو بررست از سمن شمشاد تو

«فالق الاصباح» بر جانهای ما داد تو خواند
هین که وقت «جاعل اللیل» آمد از بیداد تو

اندر این مجلس به ما شادی و غمگینی ز خصم
چشم بد دور از دل غمگین و طبع شاد تو

روی ما تازست تا تو حاضری از روی تو
جان ما خوش باد چون غایب شوی بر یاد تو

یکزمان خوش باش با ما پیش از آن کز بیم خصم
روز مانا خوش کند گفتار «شب خوش باد» تو

اینهمه سحر حلال آخر کت آموزد همی
گر سنایی نیست اندر ساحری استاد تو​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا