خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
چانه‌اش را بر روی شانه‌ی مرضیه قرار داد و گفت:
- دلم برات تنگ شده بود.
مرضیه دستش را پشت کمر کمند گذاشت و با مهربانی ذاتی‌اش لـ*ـب زد:
- منم همین‌طور، عجیبه بوی رنگ نمی‌دی.
تک‌خنده‌ای کرد و از آ*غو*ش مرضیه بیرون آمد، نگاهش را به کابینت‌های قهوه‌ای دوخت و گفت:
- قبل از این‌که بیایم مامانم مجبورم کرد یه چند ساعتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 9 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
زهرا شانه‌هایش را بالا انداخت، انگشتش را زیر بینی خوش فرمش کشید و گفت:
- نه.
طنین پدربزرگش، باعث شد سرش را به چپ بچرخاند و به چشم‌های زمردی‌اش بنگرد.
- زهرا کِرپو یعنی چی؟
صدای لبریز از خنده‌ی زهرا، باعث شد بی‌اختیار لبخند بر روی لـ*ـب‌های کمند بنشیند.
- مارمولک بابابزرگ.
چشم‌های کمند، همانند دو توپ بزرگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش را به نگاه زهرا دوخت و با هم خندیدند. روسری‌اش را که کمی عقب رفته بود را جلوتر کشید و به دنبال پدربزرگش از اتاق بیرون رفت.
روی مبل کنار ماه‌جبین نشست و با دیدن ظرف‌های نقره‌ای روی میز چشم‌هایش برق زد. عاشق قاووت بود و برای همین بدون مکث، به سمت میز خم شد، قاشق کوچک درون ظرف را به دست گرفت و بعد از پر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون این‌که در را باز کند، پایش را بالا آورد و به آرامی بند کفش را باز کرد. با شنیدن صدای ماه‌جبین، لبخندی بر روی لـ*ـب نشاند؛ کفش‌هایش را کنار دیوار گذاشت و خودش را در آ*غو*ش ماه‌جبین انداخت.
- سلام بانو.
ماه‌جبین بـ*ـو*سه‌ای بر روی پیشانی‌اش کاشت و او را از خود جدا کرد. از جلوی در کمی کنار رفت و گفت:
- خوش‌ اومدی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابروهای سفید حیدر به هم نزدیک شدند و بعد از تر کردن لـ*ـب‌هایش رو به ماه‌جبین گفت:
- نه، چون کمند خودش باید تصمیم بگیره.
تسبیح فیروزه‌ای‌رنگش را از روی میز عسلی کنارش برداشت و ادامه داد:
- و این‌قدر استرس برای این کار جزئی لازم نیست، داری بچه رو می‌ترسونی.
ماه‌جبین سینی چای را روی میز چوبی گذاشت، سپس گره‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون این‌که نگاهش را از روی ماه بردارد، به حرف‌های پدربزرگش فکر کرد. انگار تک‌تک کلماتی که حیدر به او گفته بود، بر روی ماه حک شده بودند و جلوی او رژه می‌رفتند. می‌بایست با یک نفر صحبت کند، اما چه کسی را؟ نمی دانست.
انگشت شستش را به دهان گرفت و نگاهش را از ماه به پیاده‌رو، جایی که آدم‌ها در صف نانوایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خب تصمیم تو چیه؟
طره‌ای از موهایش را به دور انگشت اشاره‌اش پیچاند، کمرش را به عقب متمایل کرد و سپس لـ*ـب زد:
- نمی‌دونم، از یه طرف دوست دارم از این حصاری که اطرافم درست کردم رد شم و از طرف دیگه، می‌ترسم اتفاق ده سال پیش به یه شکل دیگه رخ بده.
بعد از اتمام حرفش، نفس حبس شده‌اش را آزاد کرد. نگاهش را به کنده‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مداد سیاه درون دستش را روی میز گذاشت و سپس طرحی را که روی کاغذ کشیده بود، جلوی چشم‌هایش آورد.
با دقت، تک‌تک اعضای صورت آدمی که کشیده بود را زیر نظر گرفت. همه‌چیز خوب پیش رفته بود، اما دو ابروی آدم، قرینه نشده بودند.
کلافه کاغذ را روی میز پرت کرد و از روی صندلی برخاست. سخت‌ترین کار دنیا قرینه کشیدن بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمند با چشم‌های اشکی، به رفتن مادرش چشم دوخت و وقتی درب اتاق بسته شد، پرده‌ی اشکش کنار رفت و گونه‌هایش خیس شد.
سرش را پایین انداخت، نگاهش بین سینی چای و طرحی که روی میز جا خوش کرده در نوسان بود. با پشت دستش، اشک‌های روی گونه‌ی استخوانی‌اش را پاک کرد.
چاره‌ای جز قبول کردن نداشت، هر چند ته دلش راضی بود، راضی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس عمیقی کشید و حین این‌که زنجیر طلایی‌رنگ کیفش را به دست می‌گرفت، رو به خودش در آینه گفت:
- تو می‌تونی.
لبخندی بر روی لـ*ـب نشاند و سپس با چند قدم خودش را از دیوارهای استرس‌زای اتاقش دور کرد. بدون این‌که به اطراف نگاهی بندازد، از پله‌هایی که به طبقه‌ی پایین ختم می‌شد، پایین رفت.
زنجیر کیفش را بر روی شانه‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، SelmA، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا