خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
آب دهانش را قورت داد و مردمک چشم‌هایش را به سمت پدرش حواله کرد. علی بدون این‌که شیشه‌های ماشین را بالا بکشد، ماشین را خاموش کرد و رو به کمند گفت:
- خب من این‌جا منتظرت می‌مونم تا تو برگردی.
قلب کمند از تپش ایستاد، زبانش را بر روی لـ*ـب‌های خشکش کشید و گفت:
- یعنی شما نمیاین؟
علی دستش را به سمت عینکش برد و آن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمند زیر لـ*ـب «ممنونم»ی زمزمه کرد و ثانیه‌ای بعد روی مبل‌ها جا گرفت. دست‌هایش را در هم قلاب کرد و بعد از تر کردن لـ*ـب‌هایش، رو به دختر که با چشم‌های مشکی‌رنگش به او خیره شده بود، گفت:
- اسدی هستم...
دختر میان حرفش پرید و با شوق گفت:
- کمند خانوم؟
کمند از شوق دختر تعجب و بدون این‌که پلک بزند، زمزمه کرد:
- بله...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای رسای بنیامین به گوشش خورد و باعث شد دل از کف زدن سلول‌هایش بِکَند و حواسش را جمع کند.
- خوبه، می‌تونم نمونه کارهاتون رو ببینم؟
بدون حرف، دستش را به کیفش رساند و بعد از باز کردن آن، گوشی‌اش را بیرون آورد. با تندترین حالت ممکن، رمز آن را زد و وارد گالری‌اش شد. انگشت اشاره‌اش را بر روی پوشه‌ای که متعلق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
بنیامین کمی به جلو خم شد و بی‌پروا در چشم‌های کمند زل زد و گفت:
- اینستاگرام، یوتیوب، گوگل و تِلگرام و در کل دنیای مجازی پر از آموزش‌های رایگانه، منتهی کسی بهشون توجه نمی‌کنه.
کمند تای ابرویش را بالا پراند، به صدای سلول‌هایش که از او می‌خواستند جواب دندان شکنی به بنیامین بدهد، گوش داد و گفت:
- هنر چیزی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمند تنها به بالا و پایین دادن سرش اکتفا کرد و گامی به جلو برداشت. صدای بنیامین باعث شد بایستد و از گوشه‌ی چشم به او بنگرد.
- درباره‌ی حقوق؟
کمند دست‌هایش را در سـ*ـینه جمع کرد و لـ*ـب زد:
- مهم نیست چون بخاطر پول سرکار نیومدم، روز خوش.
بدون این‌که فرصت پاسخ دادن به بنیامین بدهد با گام‌های بلند خودش را از مؤسسه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرضیه، خاله‌ی بزرگ کمند تک خنده‌ای کرد. چشم‌های ریز قهوه‌ای‌اش درون صورت کشیده‌اش می‌درخشیدند. نگاهی به خواهرهایش انداخت و رو به ماه‌جبین گفت:
- دیگ هیچ‌کس.
ماه جبین چشم‌غره‌ای برای مرضیه رفت، سپس دستش را بر روی شانه‌ی کمند گذاشت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از اتمام جمله‌اش کتاب را بست و روی زمین گذاشت. حیدر دستش را بالا آورد و به دنبال صورت کمند گشت. کمند سرش را کمی نزدیک‌تر برد تا جایی که دست حیدر بر روی گونه‌اش نشست.
حیدر با انگشت شصتش گونه‌ی او را نوازش کرد و گفت:
- کی باید بری مؤسسه؟
کمند لـ*ـبش را گزید و سرش را پایین انداخت. برای رفتن هنوز هم دو دل بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
بدون این‌که دستش را به نرده‌ها برساند، آرام از پله‌ها پایین آمد. صدای تیک‌تاک ساعت قهوه‌ای‌ رنگی که بر روی دیوار روبه‌رویش قرار داشت، باعث شد ثابت بایستد و به ساعت بنگرد. نفسش را کلافه و پر از استرس بیرون فرستاد. یک ساعت وقت داشت تا به مؤسسه برسد. بنیامین شب قبل تأکید کرد که حتما سر ساعت ده به آن‌جا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
با ایستادن آسانسور با گام‌های بلند از ساختمان بیرون آمد. همین‌ که آفتاب به صورتش تابید، ابروهایش را به هم نزدیک کرد و به سمت راست گام برداشت.
سرش را پایین انداخت و به قدم‌هایش سرعت بخشید تا کمتر کسی او را ببیند و مجبور باشد به آن‌ها سلام کند.
از سلام کردن می‌ترسید، زیرا این کلمه اعتماد به نفس زیادی را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن صدای پا، نقاب خون‌سردی به صورت زد و نگاهش را به راهرو دوخت.
بنیامین حین این‌که دست چپش را به داخل جیب شلوار مدادی‌ رنگش هدایت می‌کرد، تای ابرویش را بالا داد و گفت:
- سلام.
کمند سریع از روی مبل برخاست و با لبخند لـ*ـب زد:
- سلام.
بنیامین دستی به چانه‌ی گردش کشید، سپس بر روی مبل نشست و پاهای کشیده‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا