- عضویت
- 3/2/22
- ارسال ها
- 258
- امتیاز واکنش
- 1,517
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- نورِماه!
- زمان حضور
- 2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
مامان کنار پرده جا میگیره و پرستار بعد از اینکه نگاه خونسردش رو ازم میگیره به سمت ایستگاه قدم برمیداره.
صدای تشکر مامان به گوشم میرسه و من بیحرف چادرم رو سرم میکنم و میایستم. نگاه هومان روی من میشینه و با مکث عقب گرد میکنه و به سمت تـ*ـخت روبهرویی قدم برمیداره.
مامان ناراحت نگاهم میکنه و میگه...
صدای تشکر مامان به گوشم میرسه و من بیحرف چادرم رو سرم میکنم و میایستم. نگاه هومان روی من میشینه و با مکث عقب گرد میکنه و به سمت تـ*ـخت روبهرویی قدم برمیداره.
مامان ناراحت نگاهم میکنه و میگه...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: