- عضویت
- 3/2/22
- ارسال ها
- 259
- امتیاز واکنش
- 1,519
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- نورِماه!
- زمان حضور
- 2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن تابلوی کوچه، گوشهی چادرم رو توی دستم میگیرم و وارد کوچه میشم.
مثل همیشه زنهای همسایه، سرکوچه نشستن و نگاههای درندهاشون روی من زوم میشه. با اعتماد به نفس سلام میکنم و بعد انگشتم رو روی زنگ فشار میدم.
منتظر میمونم تا مامان در رو باز کنه و بعد از شنیدن صدای تیک، نگاهم رو از تابلوی کوچه میگیرم...
مثل همیشه زنهای همسایه، سرکوچه نشستن و نگاههای درندهاشون روی من زوم میشه. با اعتماد به نفس سلام میکنم و بعد انگشتم رو روی زنگ فشار میدم.
منتظر میمونم تا مامان در رو باز کنه و بعد از شنیدن صدای تیک، نگاهم رو از تابلوی کوچه میگیرم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: