خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
شال مشکی رنگم رو از روی سرم برمی‌دارم، دستی به موهای کراتین شده‌م می‌کشم و به سمت بخاری کنار تلوزیون میرم.
دست‌های کشیده و گندمیم رو روی بخاری می‌گیرم و شونم رو به دیوار کنارم تکیه می‌دم.
یک صدای مردونه توی سرم مدام پخش می‌شه:
- بالاخره پیدات کردم!
لـ*ـب‌هام بی‌اراده به خنده باز می‌شن و سریع دستم رو روی دهنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Matiᴎɐ✼، MaRjAn و 2 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
دکمه‌ی ارسال رو فشار می‌دم و بعد از صفحه‌ی چت بیرون‌ میام و به ساعت نگاه می‌کنم. ساعت پنج بود و یک ساعت دیگه حاج بابا از مغازه برمی‌گشت.
اینترنت گوشیم رو خاموش می‌کنم و اون رو داخل کشو می‌ذارم. به سمت کمد گوشه‌ی اتاق که چسبیده به تـ*ـخت بود، می‌رم. بعد از گشتن بین لباس‌های داخل کمد، یک سارافون خاکستری رنگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Matiᴎɐ✼، MaRjAn و 3 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
قامت بلند حاج بابا کمی خم شده بود و‌ موهای سرش روز به روز کم‌تر می‌شدن. با بسته شدن در اتاق توسط حاج بابا، سریع به سمت آشپزخونه می‌رم و کیک رو از داخل یخچال بیرون میارم. مامان بشقاب‌های شیشه‌ای رو از داخل کمد بالای ظرف‌شویی بیرون میاره و سریع به سمت نشمین حرکت می‌کنه.
کیک رو روی میز شیشه‌ای وسط آشپزخونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: YeGaNeH، Matiᴎɐ✼، MaRjAn و 2 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
صبا سریع خودش رو به مامان می‌رسونه و حاج بابا هم‌چنان به من نزدیک می‌شه. توی دلم نجوا می‌کنم:
- خدایا خودت کمک کن!
این‌قدر عقب می‌رم که با برخورد به شیء سفتی محکم رو زمین میوفتم. صدای شکستن شیشه به گوشم می‌خوره و باعث میشه سریع سرم رو به عقب بچرخونم و به پشت سرم نگاه کنم.
گلدون شیشه‌ای که روب میز بود، روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Matiᴎɐ✼، MaRjAn و 3 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاهام رو جمع می‌کنم و سرم رو روی زانوهام می‌ذارم. چی فکر می‌کردم و چی شد!
لرزش شونه‌هام رو به وضوح احساس می‌کنم و قطره‌های اشکم روی سارافونم ریخته می‌شه.
- صنم از دستت داره خون‌ میاد.
بدون این‌که سرم رو بلند کنم در جواب صبا با صدایی که خودمم به زور می‌شنوم لـ*ـب می‌زنم:
- به درک!
- خدا بگم چه‌کارت کنه ثنا،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Matiᴎɐ✼، MaRjAn و 3 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
هوای سرد به چشم‌های پُر از اشکم می‌خوره و به شدت اشک‌هام اضافه می‌کنه.
- دورت بگردم من، گریه نکن قشنگم.
پشت دستم رو به چشم‌هام نزدیک می‌کنم و بعد به خیابون چشم می‌دوزم تا دوباره اشکم درنیاد.
دستم رو که حالا اسیر پارچه شده بود رو جلوی چشم‌هام میارم. سفیدی پارچه مشخص نبود و کلا قرمز شده بود.
- خداروشکر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Matiᴎɐ✼، MaRjAn و 3 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای مردونه‌ش قلبم رو به لرزه در میاره و برای یک ثانیه دردی که توی دستم می‌پیچه رو فراموش می‌کنم.
- خانوم شما منتظر باشین صداتون می‌زنم.
دست گندمیش رو به پرده می‌رسونه و اون رو می‌کشه و من توی اون لحظه به این فکر می‌کنم که ساعت صفحه گرد مشکیش چقدر به دستش میاد!
روی پاشنه‌ی پا می‌چرخه و نگاهمون برای سومین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Matiᴎɐ✼، MaRjAn و 3 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
- چشم‌هات رو ببند تا بگم چه‌قدر
می‌خوامت بدجور عشق دلم
پلک‌هام بی‌اراده روی هم قرار می‌گیرن و ریه‌هام از بوی ادکلن هومان پُر می‌شه.
- چشم من همش می‌پادت
مثل تو اصلأ کی داره
خوشکلی ازت می‌باره!
نفس توی سـ*ـینه‌م حبس می‌شه و دو جفت چشم مشکی به یادم میاد.
- همون شبی که بهت خورد چشم
شونمون خورد به هم
ما زدیم زل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Matiᴎɐ✼، MaRjAn و 3 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ممنون آقای دکتر.
با قرار گرفتن دستی روی شونه‌م، دستم رو روی شال سرمه‌ای رنگم می‌کشم و به قامت مامان که کنارم ایستاده بود نگاه می‌کنم.
- درد داری؟
با بغض سرم رو به معنی «آره» تکون میدم. گوشه‌ی چادر مشکی مامان رو توی دستم می‌گیرم و لـ*ـب می‌زنم:
- قلبم درد می‌کنه مامان!
مامان دستش رو پشت گردنم می‌ذاره و سرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
در پشت سرم بسته می‌شه و صبا از پشت سر من رو بـ*ـغل می‌کنه. قد کوتاه‌ترم نسبت به صبا باعث می‌شه که کاملاً توی بـ*ـغلش جا بگیرم.
سرش رو روی شونه‌م می‌ذاره و صدای هق‌‌هقش زیر گوشم پخش می‌شه. دست باندپیچی شدم رو روی دست‌های سرد صبا می‌ذارم و زیر لـ*ـب می‌گم:
- اشکال نداره.
از حصار دست‌های صبا بیرون میام، بدون توجه به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn و M O B I N A
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا