خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
حاج بابا استارت ماشین رو می‌زنه و‌ بعد تو خیابون دور‌ می‌زنه. ماسکم رو پایین می‌کشم و چادرم رو، رو شونم می‌ندازم.
زیر چشمی نگاهی به حاج بابا می‌ندازم، دست‌های بزرگ و گندمی رنگش رو رو فرمون گذاشته بود و چینی بین ابروهای پرپشت و مشکی رنگش داده بود. کنار چشم‌های کشیدش چندتا چروک افتاده بود. هراز گاهی طبق عادت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~MOBÍNA~، !~Fatemeh zarei~!، SelmA و 3 نفر دیگر

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
- باشه.
ظرف میوه رو جلوی حاج بابا می‌ذارم و با تعجب میگم:
- راست میگی حاج بابا؟
تو چشم‌های قهوه‌ای حاج بابا نگاه می‌کنم و دنبال ردپایی از تردید می‌گردم؛ اما هیچی نمی‌بینم. کنار میز، رو زمین می‌شینم و با شک نگاهم رو بین مامان و حاج بابا می‌چرخونم. مامان دستی به روسری بلند سفیدش می‌کشه و بعد میگه:
- خدا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~MOBÍNA~، !~Fatemeh zarei~!، SelmA و 3 نفر دیگر

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم رو به معنی تایید تکون میدم و بعد دستم رو به سمت کشو دراز می‌کنم و بعد از باز کردنش گوشیم رو از داخلش بیرون میارم.
مثل همیشه سریع اینترنتش رو روشن می‌کنم و بعد کمی منتظر می‌مونم تا سیل پیام‌ها بیاد.
به صفحه گوشی خیره می‌مونم تا پیامی از جانب ترنم برام ارسال شه؛ اما ناامید نگاهم رو از گوشی می‌گیرم و بعد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~MOBÍNA~، !~Fatemeh zarei~!، SelmA و 3 نفر دیگر

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
چادرم رو رو شال خاکستری رنگم مرتب می‌کنم و بعد خم می‌شم و بندهای کفش‌های مشکیم رو می‌بندم.
- صنم دیگه سفارش نکنم.
از رو چادر دستم رو به جیب مانتوم می‌کشم و بعد از این‌که مطمئن میشم گوشیم سرجاشه به چشم‌های مضطرب مامان نگاه می‌کنم و میگم:
- چشم مامان مراقبم.
با بلند شدن صدای در، دستم رو برای مامان به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Matiᴎɐ✼، ~MOBÍNA~، !~Fatemeh zarei~! و 3 نفر دیگر

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
نشستن عرق رو کمرم رو به خوبی احساس می‌کنم و دست ثنا رو محکم‌تر می‌گیرم.
نگاهی به اطراف می‌ندازم، میزهای شیشه‌ای با صندلی‌ها فیروزه‌ای رنگ رو پارکت‌های قهوه‌ای کافه چیده شده بودن و رو میز کنار پنجره دوتا دختر نشسته بودن که صدای نفس کشیدنشون هم به گوش نمی‌رسید.
- خوش آمدید.
نگاهم رو از قطره‌های بارونی که رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~MOBÍNA~، !~Fatemeh zarei~!، SelmA و یک کاربر دیگر

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
چنگال فیروزه‌ای رنگ رو رو بشقاب شیشه‌ای می‌ذارم و دستم رو به سمت لیوان نسکافه می‌برم. با دوتا دستم لیوان رو برمی‌دارم و اون رو جلوی چشمم میارم. رو لیوان یک‌متن نوشته بود، با لبخندی که کنج لـ*ـبم نشسته بود میگم:
- ثنا نگاه رو لیوان‌هاشون نوشته داره.
ثنا با تعجب لیوان نسکافه‌اش رو بررسی می‌کنه و بعد میگه:
- چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Matiᴎɐ✼، ~MOBÍNA~، !~Fatemeh zarei~! و 2 نفر دیگر

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
فضای کافه رو به یاد میارم و باز ذهنم میره سمت چشم‌های مشکی که من رو از عالم و آدم جدا کرده بودن.
- کجایی صنم؟
«هوم» زیر لـ*ـب میگم و بعد تمام حواسم رو به نوشته رو تابلویی میدم که بالای سرم قرار داره. سرم رو کمی متمایل می‌کنم و نوشته رو تابلو رو می‌خونم و بعد میگم:
- این‌جا کار می‌کنی؟
سر ثنا به معنی «آره»...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Matiᴎɐ✼، ~MOBÍNA~، !~Fatemeh zarei~! و 2 نفر دیگر

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
به چشم‌هام که تنها عضو قابل رویت رو صورتم بود نگاه می‌کنم. حس عجیبی تو چشم‌هام موج میزد، انگار تو چشم‌هام صدها چراغ روشن شده بود و قصد خاموش شدن نداشتن.
شالم رو از رو سرم برمی‌دارم و رو میز روبه‌روم می‌ذارم. دستی به موهای فرم می‌کشم و دوباره به آیینه چشم می‌دوزم.
- مهدیس جون کارم رو شروع کنم؟
زن جوانی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Matiᴎɐ✼، ~MOBÍNA~، !~Fatemeh zarei~! و 2 نفر دیگر

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
خورشید گوشه آسمون نشسته بود و تا آغاز جدال ماه و خورشید زمان خیلی زیادی باقی نمونده بود. هوای بهمن‌ ماه رو دوست داشتم، سردیش به استخون آدم نفوذ می‌کرد و جون تازه‌ای به آدم می‌بخشید.
خیابون خالی از هرگونه ازدحام بود و همه‌چی دست به دست هم داده تا حالم خوب باشه.
به روبه‌رو نگاه می‌کنم و با دیدن تابلوی شیرینی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Matiᴎɐ✼، ~MOBÍNA~، !~Fatemeh zarei~! و 2 نفر دیگر

ماهی!

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,164
امتیاز
153
محل سکونت
میان کلمات(:
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
با قدم‌های بلند شروع به حرکت می‌کنم، کف دست عرق کردم رو به چادر مشکی رنگم می‌کشم و گوشه لـ*ـبم رو گاز می‌گیرم.
جعبه کیک رو کمی تو دستم تکون میدم و با یادآوری این‌که قراره شب کلی خوش بگذرونیم ذهنم از اتفاق‌های داخل شیرینی‌ فروشی فاصله می‌گیره.
لـ*ـب‌هام به خنده باز میشه و بعد از خیابون رد میشم. تمام هوش و حواسم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~MOBÍNA~، Matiᴎɐ✼، ~MARJAN~ و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا