- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 765
- امتیاز واکنش
- 15,356
- امتیاز
- 303
- سن
- 25
- زمان حضور
- 35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا رفتم تو همه به سمتم حمله ور شدن.
مهتا: چی شد راشا؟!
یاسی: ناراحت شد؟!
کامران: نه بابا، چرا باید ناراحت شه؟
یاسی: کامران جان تو ببند گلم!
- چه خبره؟! نه ناراحت نشد، گفت شماره بابات رو بده باهاش حرف بزنم.
مهتا: تو هم دادی، آره؟
- اصرار کرد خوب.
مهتا: کوفت، ولی کار خوبی کردی. میگم راشا کارت اگه جور شد بگو منم باهاتون بیام!
یاسی: توی...
مهتا: چی شد راشا؟!
یاسی: ناراحت شد؟!
کامران: نه بابا، چرا باید ناراحت شه؟
یاسی: کامران جان تو ببند گلم!
- چه خبره؟! نه ناراحت نشد، گفت شماره بابات رو بده باهاش حرف بزنم.
مهتا: تو هم دادی، آره؟
- اصرار کرد خوب.
مهتا: کوفت، ولی کار خوبی کردی. میگم راشا کارت اگه جور شد بگو منم باهاتون بیام!
یاسی: توی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: