- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 765
- امتیاز واکنش
- 15,356
- امتیاز
- 303
- سن
- 25
- زمان حضور
- 35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بین صحبتهام گاهی نظر میداد و سوال میپرسید. پسر خوبی بود اما دلم هنوز به ازدواج رضا نبود. میترسیدم و یه چیزی ته دلم میگفت کارت اشتباهه؛ میگفت نباید قبول کنی ولی چارهای نبود. ایستادگی دیگه فایدهای نداشت. اونقدر گرم صحبت شدیم که حواسمون به ساعت نبود. با صدا زدن مامان به داخل رفتیم. مامان امیر حسین تا ما رو دید لبخند زد.
- عروس...
- عروس...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com