خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
شروع کردم گشتن به دنبال پلاک 12 که به در دوم نرسیده با سوت بلند تکتم به سمتش برگشتم. با دستش علامت داد که خونه رو پیدا کرده. سری تکون دادم و به سمتش رفتم.
به ساختمون سنگ‌کاری شده از دور نگاه کردم. یک ساختمون بزرگ با در طلایی و مشکی رنگ که روی دیوارهای سفیدش پر شیشه خورده بود.
حتما دزدگیرشونه. خنده‌ای روی لـ*ـبم اومد.
- چرا می‌خندی؟
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h و فروغ ارکانی

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تکتم: خب، صداها رو ضبط کردی؟
نگاهی به ساعت مچی مشکی و اسپرتم که عقربه‌هاش ساعت 11 رو نشون می‌داد انداختم.
- آره. میگم الان بریم شرکتش یا فردا؟
- نه امروز بریم کار رو تموم کنیم.
باشه‌ای گفتم و به طرف شرکتش که همون نزدیکی‌ها بود راه افتادیم. به ساختمون شیک و مدرن روبه‌روم خیره شدم و ناخودآگاه سوت بلندی زدم که با سقلمه تکتم به خودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h و فروغ ارکانی

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
زنگ واحد رو زدیم و در باز شد. یک سالن مستطیل شکل که طراحی فوق العاده‌ای داشت. یک طرف سالن کاغذ دیواری‌های سنتی و یک طرف مدرن. کاناپه‌های مشکی رنگ و چرم یک طرف سالن چیده شده بودن و میز منشی روبه‌روشون قرار گرفته بود.
جلو رفتیم و به منشی سلام کردیم. یک خانم متشخص و مرتب که مشغول تایپ بود با احترام سلام کرد.
- بفرمایید! امری داشتید؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h و فروغ ارکانی

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
یخچال رو باز کردم و قالب پنیر تو ظرف شیشه‌ای رو به همراه گردو بیرون آوردم. عصرونه حاضر بود. به موبایل تکتم زنگ زدم تا بیدار بشه.
- هان؟
- هان و کوفت! بدو دست و صورتت رو بشور بیا عصرونه! کسی خونه نیست.
اومدمی گفت و بعد یک ربع پیداش شد. پیراهن یقه اسکی مشکی‌ای پوشیده بود با شلوار گپی که من بهش داده بودم.
- بابا تازه ناهار خوردیم عصرونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h و فروغ ارکانی

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
میز شام رو چیده بودیم و منتظر عمو بودیم. زنگ در زده شد و کیارش برای باز کردن در رفت. مثل همیشه مرتب. کت تک و شلوار کتان هم‌رنگش و موهایی که مرتب بالا می‌داد. سلام خشکی باهاش کردم و به آشپزخونه رفتم تا پارچ آب و نوشابه رو بیارم. همه دور میز نشستن و مشغول شدیم. برای خودم و تکتم سالاد ریختم که با سرفه مامان بهش نگاه کردم. به عمو و ظرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h و فروغ ارکانی

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خب تصمیمت چیه؟
- راستش هنوز دو دلم. احساس می‌کنم می‌تونم بهش اعتماد کنم و پشتوانه‌ی خوبی برام هست اما می‌ترسم وارد زندگی‌اش بشم و اون چیزی نباشه که من فکرش رو می‌کردم.
تکتم: ببین شیرین تصمیمت رو باید بگیری. ما هرکاری از دستمون برمی‌اومد انجام دادیم. حالا بقیه‌اش با خودته. باید باهاش حرف بزنی!
شیرین سری تکون داد و به فکر فرو رفت. بعد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h، ^moon shadow^ و یک کاربر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
از فروشگاه اومدیم بیرون و به سمت در خروجی قدم برداشتم.
- کجا؟!
- وا! بریم خونه دیگه. مگه تموم نشد؟!
- نخیر. من طلا نگرفتم.
وای! باز این چشم و هم چشمی‌های زنانه کار دستم داد.
- مادر من تو این همه طلا داری، به چه دردت می‌خوره آخه؟
- ندیدی مادرش چه طلاهایی دستش گذاشته بود؟
- اون‌ها که بهشون می‌خوره اهل این چیزها نباشن. ول کن مادر من بیا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h و فروغ ارکانی

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
مامان و خاله در مورد عروسی‌ای که خاله چند شب پیش رفته بود حرف می‌زدن و من هم همزمان که تره‌ها رو پاک می‌کردم به حرف‌هاشون گوش می‌دادم.
سر و صدای کیارش و متین بالا رفته بود که با داد مامان فروکش کرد. عادت کرده بودیم اکثر اوقات خونه‌مون مهمان بود و جوی شلوغ داشت البته یه چند سالی می‌شد که مهمونی‌ها کمتر شده بود.
کمی استرس داشتم و گوش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h و فروغ ارکانی

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دمنوش تلخ و بدمزه رو خوردم و دوباره بخواب رفتم.
***
تقریبا اکثر بزرگ‌های فامیل اومده بودن. خنده‌ام گرفته بود. چه آدم‌های بیکاری بودن که برای یه خواستگاری کوچولو خودشون رو به زحمت می‌ندازن.
عمه‌ها و خاله نجمه به همراه مامان تو پاتوق همیشگی‌شون یعنی آشپزخونه نشسته بودن و آقاجون و مردها هم تو پذیرایی. من و کیارش به همراه متین مشغول صحبت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h و فروغ ارکانی

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمی صحبت‌های متفرقه شد و من هم سوق داده شدم به سمت آشپزخونه تا چای بیارم.
زیر اپن نشسته بودم و به حرف‌هاشون گوش می‌دادم که یه دفعه سکوت شد و حاج‌آقا با صدای بلندش شروع به صحبت کرد.
- حاجی جان بحث‌ها قبلا شده، مونده صحبت آقا داماد با عروس خانم بعد هم اگر خدا خواست صحبت مهریه و باقی موارد. اگر اجازه بدید عروس خانم چای رو بیاره و بعد با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نانحس | کارگروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: EhSaNn، mohamad_h و فروغ ارکانی
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا