خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای ویلیام باعث شد اشلی به او خیره شود.
- بله، همین‌طوره!
کلارکسون که رویش به پنجره بود و بیرون را نگاه می‌کرد، دستش را مطابق حرفش تکان داد.
- پادشاه مارکو از اولش هم زیاده‌خواه بودش.
صدایش نشان می‌داد از این پادشاهی که نامش را برد، خوشش نمی‌آمد. ویلیام که وسط اتاق ایستاده بود، نیشخندی زد. صدای مکار و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
راجع به کلارا شنیده بود؛ بچه‌ی پادشاه و ملکه. حتی وقتی خبر مرگ ملکه در تمامی سرزمین زبان‌زد شده بود، مردم مدام درمورد این حرف می‌زدند که یک بچه‌ی چندماهه چگونه قرار است بدون مادر بزرگ شود؟ جای خالی مادر در زندگی کلارا، موضوع تمام صحبت‌ها شده بود و عده‌ی زیادی چون خودش ناراحت شده بودند. او خودش نیز غم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشلی دوان‌دوان پله‌ها را‌ پشت‌سر می‌گذاشت و مسیر را طی می‌کرد. عجله داشت و می‌خواست به‌سمت اتاق کلارا برود. می‌خواست قبل از اینکه کارش را در آشپزخانه شروع کند، برای یک بار هم شده بتواند کلارا را ببیند. به‌نوعی حس می‌کرد فقط کلارا می‌تواند او را سر حال کند. شور و شوق عجيبی برای دیدن آن چشمان همرنگ اقیانوسش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
لحنش چنان متعجب و پُرشور بود که باعث تعجب بیشتر و کلافگی اشلی شد. باید از چه چیزی خبر داشته باشد که ندارد؟ و اینکه داشت می‌پرسید «چیزی شده؟» خود نشان می‌داد که خبر نداشت. دیگر چه نیاز به پرسش دوباره بود؟ سرش را به طرفین تکان داد. ندیمه لبخند عمیقی زد و با صدای رسایی که آغشته به هیجان و خوشحالی بود، گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشلی بعد از‌ پشت‌سرگذاشتن پله‌ها وارد راهرو شد. لرد ویلیام که همه‌جای قصر را به‌دنبال اشلی گشته بود، با دیدن او که وارد راهرو شد به‌سمتش رفت. بدون گفتن حرف دیگری فقط گفت:
- دنبالم بیا!
سپس از کنارش رد شد و از راهرو بیرون رفت. اشلی از روی تعجب چند بار پلک زد. از چیزی سر در نیاورده بود. هوفی کشید و به‌دنبال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
موهای بلند سفیدش نشان می‌دادند سن‌وسالی از او گذشته؛ اما بااین‌حال شبیه یک پیرمرد نبود. موهایش را بافته بود و یک شنل سرمه‌ای‌رنگ بر تن داشت. اشلی چند لحظه خیره به مرد ماند. نمی‌دانست چه بگوید. چیزی که از این مرد تصور کرده بود کاملاً با چیزی که چشمانش می‌دیدند، متفاوت‌ بود. بالاخره تصمیم گرفت حرفی بزند.
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
«درود بر لرد ویلیام!
حدس می‌زدم به‌زودی برام نامه بفرستی و بخوای از اتفاقات دیشب خبردار بشی.
خب خیلی دلم می‌خواد چیزی بهت نگم تا بیشتر منتظر بمونی؛ اما از به دوش‌کشیدن این مسئولیت خسته شدم. پس همین حالا همه‌چیز رو برات توضیح می‌دم و نقش خودم رو توی این ماجرا تموم می‌کنم.
این‌همه مدت منتظر بودی تا ببینی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
چند روزی کلاً با مشغله‌های زیاد و کار زیاد در قصر گذشت. به‌خاطر دورهمی کوچکی که پادشاه به‌خاطر کلارا برگزار کرد، کار ندیمه‌ها در قصر بیشتر شد. هرچند اشلی دیگر در آشپزخانه کار نمی‌کرد. اکنون فقط کارهای ویلیام را انجام می‌داد، برایش وسایلش را می‌برد و چنین کارهایی. از آن روزی که به خانه‌ی آن مرد رصاد رفت تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
مارک ل*ب وا کرد چیزی بگوید؛ اما سرفه‌اش این اجازه را به او نداد. چند سرفه‌ی خفیفی کرد و سپس به پادشاه نگاه کرد. صدای ضعیفش نگران و ترسیده بود.
- من... من موفق به پیدا کر... کردن پناهگاه شورشیان شدم سرورم؛ اما متأ... متأسفانه لو رفتم. اونا فهمیدن ک... که من برای ش... شما کار می‌کنم. خواس... تَن من رو بک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشلی به کریستین نگاه کرد. لبخند روی لـ*ـبش و نگاهش، گرم و صمیمی بود؛ آن‌قدری که اشلی را معذب می‌کرد. در برابر این صمیمیت کریستین، اشلی نیز لبخندی زد. سعی کرد مثل او صمیمی باشد تا معذب نشود؛ هرچند نمی‌دانست چرا کریستین از نگاه اول صمیمی شد.
- من هم خوش‌وقتم!
دستِ هم را ول کردند.
کریستین شروع به راه‌رفتن در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا