خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشلی بعد از خوردن یک لیوان آب از آشپزخانه خارج شد. بعد از‌ پشت‌سرگذاشتن پله‌ها، وارد سالن شد. کسی جز یک مرد در سالن حضور نداشت و آن مرد نیز در حال آویزان‌کردن نقاشی‌های جدیدی به دیوار بود. اشلی برای اولین بار آن مرد را می‌دید. کنجکاو شد بداند کیست.‌ به‌سمتش رفت و پشت‌سرش ایستاد. مرد که متوجه آمدن اشلی نشده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمی‌دانست چقدر زمان گذشت که بالاخره با شنیدن صدای مردی چشمانش را باز کرد.
- هی پسر! با توام.
چند بار پلک زد تا دیدش واضح شود. دستی به پیشانی‌اش کشید و با چشم‌های نیمه‌باز به مرد بالای سرش چشم دوخت. مرد خم شده بود و به اشلی نگاه می‌کرد. یک تای ابرویش را بالا داده و با چشمانش صورت اشلی را می‌کاوید.
- تو همون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، دونه انار و 5 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
مکالمه‌ی آن دو با این حرف خاتمه یافت. آن روز الایژا قصر را به منظور شروع جست‌وجو برای یافتن پرنسس الف‌ها ترک کرد. همان‌طور که گفته بود جست‌وجو برای آن پرنسس مدت‌های طولانی طول کشید. پرنسس الف‌ها تنها رهبر آن‌گونه بود و پس از مرگ پدر و مادرش خود را از چشم همه پنهان کرد. هم‌نوعانش را در خفا رهبری کرد و خود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدایی که نامش را صدا می‌زد باعث شد کریستین کمان درون دستش را پایین بیاورد و به‌سمت صدا بچرخد. کل حیاط را از نظر گذارند و با دیدن اشلی و کلارا روی سکوی مقابل در، لبخندی زد و به طرفشان رفت. اشلی قبل از رسیدن کریستین به آن‌ها با صدای رسایی پرسید:
- تمرین چطور پیش می‌ره؟
کریستین حدود یک ماه بود که در قصر پیش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
ویلیام در اتاقش نشسته بود و نوشیدنی‌اش را می‌نوشید که در اتاق زده شد. جام طلایی‌رنگش را روی میزش گذاشت و بفرماییدی گفت. کنجکاو شد بداند چه کسی پشت در بود. به ندیمه‌ها گفته بود سردرد داشت و نمی‌خواست کسی مزاحمش شود، حال چه کسی می‌توانست آمده باشد؟ در باز شد.
- لرد ویلیام یه نفر برای دیدن شما اومده.
ویلیام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 7 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
ویلیام نگاهی به اطراف انداخت. حال زمان آن رسیده که چیزی بگوید؛ اما چه؟ باید کاری انجام دهد؛ اما چه؟ سردرگمی‌اش ذهنش را به هم ریخته بود. ویلیام همان‌طور خیره به آن دختر ماند.‌ اینجا چه اتفاقی افتاد؟ این دختر چطور پدید آمد؟ اصلاً او کیست؟ پرنسس الف‌ها؟ ویلیام مشغول کلنجاررفتن با افکار درون ذهنش بود که آن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 7 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
به تقاضای کمک زن، چند مرد و زن از چادرهای نزدیک بیرون آمدند. همه‌ی آنان مشعل‌هایی به دست داشتند، مشعل‌هایی که به‌خاطر برف و باد پس از لحظاتی خاموش می‌شدند؛ اما آنان را دوباره روشن می‌کردند. زن همان‌طور که داشت اشک هایش را پاک می‌کرد، گفت:
- کمکم کنین!
صدای ترسیده و نگرانش باعث ‌شد مردم نگاهی به همدیگر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 7 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
و تصمیم گرفت اسم پسرش را اشلی بگذارد، اسمی که شوهرش انتخاب کرده بود. پس از آن روز، آرورا و پسرش به مدت یک سال میان آن قبیله زندگی کردند و همراه قبیله به سرزمین‌های مختلف سفر کردند؛ اما پس از یک سال، آرورا تصمیم گرفت به مرکین بازگردد. اوایل که به مرکین برگشتند، خیلی سخت گذشت؛ اما آرورا کار کرد و کار کرد تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 7 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشلی نیم‌نگاهی به چهره‌ی کریستین که به او خیره شده بود، کرد و سپس رو به ویلیام سری تکان داد. ویلیام چیزی نگفت و از کتابخانه خارج شد، اشلی نیز در پی او رفت. هر دو باهم راهروهای طویل قصر را‌ پشت‌سر می‌گذاشتند و اشلی بی‌خبر از اینکه کجا داشتند می‌رفتند همین‌طور سرش را پایین انداخته و به گام‌هایش که به‌دنبال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
پا به دویدن گذاشت و از کنار دو نگهبان به سرعت باد رد شد. از اتاق خارج شد و شروع به دویدن در راهروها کرد. صدای فریاد پادشاه را از پشت‌سرش شنید که دستور داد دنبالش کنند. این‌طور شد که آن دو نگهبان به‌دنبال اشلی افتادند. اشلی دستانش را مشت کرده بود و با تمام توانش می‌دوید. پیچ راهروها را رد می‌کرد. گاهی سرش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 7 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا