خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
(سخن نویسنده: تصاویری که کلارا توی ذهنش می‌بینه به صورت فلش‌بک به گذشته بیان می‌شه.)
بیست سال قبل
دانای کل
در سالن گردی که دیوارهای کرمی‌‌رنگ داشت و سمت راستش سراسر پنجره‌ی قدی بود و و در سمت چپ، یک در قهوه‌ای‌‌رنگ موجود بود، مدام از این سمت به آن سمت می‌رفت. اخم روی ابروهایش ساکن شده و خود نیز خشمگین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عجیب
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 7 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
ده ماه بعد
کلارکسون پا بر روی زمین سنگی گذاشت و با قدم‌های محکم و استوارش، طول سالن را طی کرد و به میز بزرگ و بیضی‌مانند انتهای سالن رسید. در اطراف سالن، مشعل‌هایی برای روشن‌کردن محیط سالن وجود داشتند و در گوشه‌ای از سالن، یک قفسه‌ی پر از کتاب و کاغذ هم به چشم می‌خورد. دور میز پنج نفر نشسته بودند؛ سه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 7 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلارکسون با شنیدن این حرف با یک حرکت آنی برخاست و با عجله سمت مارک رفت. بقیه نیز از جای خود بلند شده و با نگرانی تماشاچی این صحنه بودند.‌ اینکه شورشیان دارند برای حمله آماده می‌شوند به آنان شوک بزرگی را وارد کرده بود. کلارکسون مقابل مارک ایستاد. صدای نگران و عصبی‌اش دست خودش نبود. این خبر اعصابش را به هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تعجب
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 7 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
ریچارد وارد بحث شد و اولین حرفش را از اول جلسه زد.
- اعلیحضرت، من با فرمانده‌ کل این موضوع رو در میون می‌ذارم و نیروها رو جمع‌آوری می‌کنیم؛ اما یه چیزی رو داریم از قلم میندازیم.
نگاهش را در میان همه‌ی افراد حاضر چرخاند. همگی به ریچارد چشم دوخته بودند و منتظر ادامه‌ی حرفش بودند. کلارکسون نیز یک تای ابرویش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 7 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
آریسته آمد و مقابل سوفیا ایستاد. چشمان مصممش را در چشمان سوفیا دوخت.
- باهاتون میام علیاحضرت.
سوفیا لبخندی زد.
- یه‌کم بعد، جلوی دروازه‌ی پشتی قصر منتظرتون خواهم بود لرد آریسته.
سوفیا خواست برود که چیزی به ذهنش رسید و ایستاد. به آریسته نگاه کرد.
- و ممنونم!
آریسته تنها به یک لبخند اکتفا کرد و بدین ترتیب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
به داخل اتاق رفتم. امی داشت لباسی را که باید می‌پوشیدم روی تـ*ـخت می‌گذاشت. به‌سمت میز آرایشم رفتم و روی صندلی‌اش نشستم. شانه را برداشتم. اندوهگین و کلافه بودم. امروز تاریخ ازدواج مشخص خواهد شد و این یعنی دیگر راهی برای رهایی از این ازدواج اجباری وجود ندارد. خواستم موهایم را شانه بزنم که امی را در آینه دیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
تک‌خنده‌ای کردم و سری در تأیید حرفش تکان دادم. با تکان‌دادن سرش اشاره کرد که به دنبالش بروم. خود نیز جلوتر از من به‌سمت دروازه‌ی قصر به راه افتاد. به دنبالش رفتم و به او رسیدم. شانه‌به‌شانه‌ی هم به‌سمت دروازه می‌رفتیم. اندرو همان‌طور که به اطراف نگاه می‌کرد، گفت:
- مدت زیادی شده. آخرین باری که از مرکین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
لئونارد لبخندی زد که به من بفهماند از قبل فکر همه‌جا را کرده و با برنامه به‌ اینجا آمده.
- پونزده روز بعد.
- پس زمان زیادی نمونده.
لئونارد تکیه‌اش را از صندلی گرفت و او نیز به جلو خم شد. چشمانش را ریز کرد. لحن صدای آرام و جدی‌اش نشان می‌داد که این ازدواج را تا چه حد می‌خواهد.
- همه‌چیز باید بی‌نقص بشه.
و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
سوفیا با خود فکر کرد که اگر او به‌جای آریسته حرف بزند، شاید درصد موفقیتشان بالا برود؛‌ بالاخره او ملکه بود. سوفیا عزمش را جمع کرد و بر روی اسبش صاف نشست. نگاه مقتدرش را از بالا به شوالیه دوخت. لحن صدایش محکم و دستوری ولی در عین حال محترم بود که این‌گونه حرف‌زدن فقط از عهده‌ی سوفیا بر می‌آمد. فقط او بود که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
نه تنها به دور از انتظار؛ بلکه حتی غیرممکن. سوفیا چند بار پلک زد تا مطمئن شود خواب نمی‌بیند، سپس با تته‌پته حرف خود را زد؛ چرا که زبانش گویا بنده آمده بود.
- یه... پ... پری... دریایی؟
تعجب و سردرگمی درون صدایش باعث شد پری دریایی پوزخندی بزند و به جلوتر شنا کند. اکنون دقیقاً مقابل سوفیا و آریسته قرار داشت؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تعجب
Reactions: YeGaNeH، ~ریحانه رادفر~، _mah_ و 6 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا