- عضویت
- 23/7/21
- ارسال ها
- 277
- امتیاز واکنش
- 2,388
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- کرمان
- زمان حضور
- 12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیرون رفت و در رو هم تق بست.
اِ پسرهی بیحیا! چون میدونستم به هر چی که بگه عمل میکنه؛ پس لباسهایی که دیروز گفته بود رو پوشیدم و یک نگاه به خودم انداختم. مثل دلقک سیرک شده بودم!
آبروم توی دانشگاه میره! وای چهقدر بچهها بهم بخندن.
سردار داد زد:
- پوشیدی؟
با جیغ گفتم:
- آره.
از اتاق بیرون رفتم. اول یکم...
اِ پسرهی بیحیا! چون میدونستم به هر چی که بگه عمل میکنه؛ پس لباسهایی که دیروز گفته بود رو پوشیدم و یک نگاه به خودم انداختم. مثل دلقک سیرک شده بودم!
آبروم توی دانشگاه میره! وای چهقدر بچهها بهم بخندن.
سردار داد زد:
- پوشیدی؟
با جیغ گفتم:
- آره.
از اتاق بیرون رفتم. اول یکم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: