- عضویت
- 23/7/21
- ارسال ها
- 277
- امتیاز واکنش
- 2,388
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- کرمان
- زمان حضور
- 12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
همونجور که لقمهایی برای خودم درست میکردم گفتم:
- شما صبحانه خوردید؟
لاله ماهیتابه توی دستش رو روی گاز گذاشت و گفت:
- آره.
صبحانه رو خوردم و رو به لاله گفتم:
- لاله، امروز قرار شد بریم پیش مادرت.
لاله سری با ناراحتی تکون داد و گفت:
- باید اجازهام رو از خانم بگیرم.
از روی صندلی بلند شدم و چشمکی بهش زدم و...
- شما صبحانه خوردید؟
لاله ماهیتابه توی دستش رو روی گاز گذاشت و گفت:
- آره.
صبحانه رو خوردم و رو به لاله گفتم:
- لاله، امروز قرار شد بریم پیش مادرت.
لاله سری با ناراحتی تکون داد و گفت:
- باید اجازهام رو از خانم بگیرم.
از روی صندلی بلند شدم و چشمکی بهش زدم و...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: