- عضویت
- 23/7/21
- ارسال ها
- 277
- امتیاز واکنش
- 2,388
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- کرمان
- زمان حضور
- 12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سردار گفتم که به طبقهی بالا میرم تا لباسهام رو عوض کنم.
پلهها رو بالا رفتم. دستگیرهی اتاق اولی رو پایین کشیدم و داخل رفتم.
در رو بستم و برگشتم؛ با که چیزی دیدم سر جام خشکم زدم!
چند بار پلک زدم تا ببینم دارم خواب میبینم یا بیدارم؛ که دیدم نه، بیدارم!
نمیدونستم باید چیکار کنم! بخندم یا گریه کنم؟...
پلهها رو بالا رفتم. دستگیرهی اتاق اولی رو پایین کشیدم و داخل رفتم.
در رو بستم و برگشتم؛ با که چیزی دیدم سر جام خشکم زدم!
چند بار پلک زدم تا ببینم دارم خواب میبینم یا بیدارم؛ که دیدم نه، بیدارم!
نمیدونستم باید چیکار کنم! بخندم یا گریه کنم؟...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: