خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
با ماشین برخوردم و بعد گرمی خون رو روی پیشونیم و صورتم حس کردم و دیگه چیزی نفهمیدم.

«آرتا»
دنبال آهو رفتم؛ ولی اون سوار ماشین شد و رفت. هر چی هم به گوشیش زنگ زدم گوشی رو جواب نداد. کلافه توی شرکت برگشتم . عصبی شده بودم؛ لعنت بهتون! لعنت بهت آهو، لعنت بهت پریناز که داری نقشه‌هام رو خراب می‌کنی!
دستی توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و یک کاربر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
همون موقع در اتاق عمل باز شد و یه دکتر اومد بیرون؛ سریع به سمتش هجوم بردیم و امیر گفت:
- حال مریض ما چطوره؟
دکتره نگاهی به پریشون حالی ما کرد و لبخندی زد و گفت:
- نگران نباشید، مشکل خاصی نداشت؛ بخاطر این‌که جراحت پاش زیاد بود و مجبور شدیم عملش کنیم!
آرتا آب دهنش رو قورت داد و گفت:
- الان حالش چطوره؟
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و یک کاربر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
همراهیش نمی‌کردم؛ نفسم بند اومده بود.
با دستم چنگ به بازوش انداختم که فهمید و ولم کرد.
نگاهی بهم انداخت و گفت:
- آهو بزار برات توضیح بدم!
اگه موضوع اونی نباشه که من فکر می‌کردم چی؟
همین الانش هم زود قضاوت کردم؛ ولی اگه همونی باشه من فکر می‌کردم چی؟
ولی برای این‌که خیالم راحت بشه گفتم:
- می‌شنوم.
روی صندلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
بالاخره زمان مرخص شدن من از بیمارستان شد و آرتا برای تسویه حساب رفت. ترمه هم اومد کمکم.
همون روی تـ*ـخت و نشسته لباس پوشیدم؛ ولی پام خیلی درد می کرد. آرتا بالاخره اومد و گفت:
- آماده‌اید؟ بریم؟
سری تکون دادیم. ترمه اومد طرفم و زیر بازوم رو گرفت که بیام پایین؛ ولی همین که پام رو روی زمین گذاشتم درد توی کل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای در اومد؛ به سمت در برگشتم؛ اما ترمه نبود.
با دیدنش یاد کاری که نباید می‌کرد و کرده بود افتادم و سریع اخم کردم و گفتم:
- تو این‌جا چه غلطی می‌کنی؟ اصلا از کجا اومدی داخل؟ برو بیرون‌!
با پوزخند نگاهم می‌کرد؛ یواش به طرفم اومد و گفت:
- اوه، آسه‌آسه جوجه خانم، پات چی‌‌شده؟ سرت چی شده؟
با عصبانیت گفتم:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
مریم‌ جون در حال نوشیدن چایش بود که با صدای در فنجان رو گذاشت و بلند شد. با تعجب و نگرانی که توی چشم‌هاش پیدا بود به طرفمون اومد؛ من و ترمه هم‌زمان سلامی کردیم که جواب سلاممون رو داد و گفت:
- چی شدی آهو؟ چرا این‌جوری شدی؟
لبخند اطمینان‌بخشی بهش زدم و گفتم:
- نگران نباشید؛ چیزی نیست. یه تصادف کوچولو کردم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع

***
- آرتا نمی‌ذارم بری!
با کلافگی گفت:
- برو کنار آهو.
با گریه و التماس گفتم:
- نه آرتا نمی‌ذارم، توروخدا نرو پیش اون دختره. نرو، من زن توام!
پوزخندی زد و گفت:
- من زنی که نمی‌تونه حامله بشه رو نمی‌خوام.
دلم خیلی شکست و با گریه گفتم:
- حرف آخرته؟
- آره!
با این حرفش خورد شدم؛ از جلوی در کنار رفتم و توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمک کردم دراز بکشه و خاتون هم پتو رو روش کشید.
لامپ اتاق رو روشن گذاشتم که دیگه نترسه؛ با خاتون از اتاق بیرون اومدیم. به اتاقم برگشتم و روی تـ*ـخت دراز کشیدم و دستم رو زیر سرم گذاشت و به سقف زل زدم.
یه لحظه یاد گلناز افتادم؛ یعنی الان کجاست؟ چی‌کار می‌کنه؟ اعصابم بهم ریخت. حسی بهش جز نفرت نداشتم. چشم‌هام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک ماه و نیم می‌گذره و گچ پام رو هفته‌ی قبل باز کردم.
خاله‌اینا هم از اصفهان اومدن. توی این چند وقت رفتار آرتا زیاد خوب نبود، خیلی گیر می‌داد نق‌نق می‌کرد و خیلی خشک شده بود؛ ولی گاهی وقتا که مثل قبل بود من براش می‌مردم. دیگه داشتم دیوونه می‌شدم.
هرکس جای من بود تا الان تموم کرده بود؛ اما خب چی‌کار کنم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
«سردار»
به آهو گفتم و اول یکم ناز کرد؛ ولی قبول کرد.
یک‌ساعتی روی تـ*ـخت دراز کشیدم و توی گوشیم چرخیدم.
بلند شدم حوله‌م رو برداشتم به حموم رفتم.
یه‌ دوش نیم ساعته گرفتم.
بیرون که اومدم، موهام رو با حوله خشک کردم و با ژل حالت دادم.
سراغ کمدم رفتم و یه پیراهن سفید مردونه با کت و شلوار مشکی و کراوات ساده‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا