- عضویت
- 23/7/21
- ارسال ها
- 277
- امتیاز واکنش
- 2,388
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- کرمان
- زمان حضور
- 12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
با ماشین برخوردم و بعد گرمی خون رو روی پیشونیم و صورتم حس کردم و دیگه چیزی نفهمیدم.
«آرتا»
دنبال آهو رفتم؛ ولی اون سوار ماشین شد و رفت. هر چی هم به گوشیش زنگ زدم گوشی رو جواب نداد. کلافه توی شرکت برگشتم . عصبی شده بودم؛ لعنت بهتون! لعنت بهت آهو، لعنت بهت پریناز که داری نقشههام رو خراب میکنی!
دستی توی...
«آرتا»
دنبال آهو رفتم؛ ولی اون سوار ماشین شد و رفت. هر چی هم به گوشیش زنگ زدم گوشی رو جواب نداد. کلافه توی شرکت برگشتم . عصبی شده بودم؛ لعنت بهتون! لعنت بهت آهو، لعنت بهت پریناز که داری نقشههام رو خراب میکنی!
دستی توی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: