رمان تاوان تبسم | Saba.s.f کاربر انجمن رمان ۹۸

M O B I N A · 23/7/21

خندیدم، بعدش به مادر و پدرش و رؤیا سلام کردم که از پشت‌سرم صدای سلام مطی اومد.
مامان رادمهر: سلام عروس خوشگلم، خوبی؟
بابای رادمهر: سلام دخترم.
مطی: سلام، خیلی ممنون، خیلی خوش...

M O B I N A · 23/7/21

و من هم لبخند زدم.
- پس خدا رو شکر که شناختینم.
زن‌عمو بـ*ـغلم کرد و من هم بهش خوشامد گفتم. خیلی جالب بود، زن‌عمو و عمو بعد از ده سال تغییر زیادی نکرده بودن؛ اما برعکس پارسا و پارمیس خیلی...

M O B I N A · 14/8/21

سامی: خوبی؟
از درد کمرم چشم‌هام ‌رو رو هم فشردم.
- نه! خیلی کمرم درد می‌کنه.
و اشک‌هام آروم اومد پایین. من‌ رو با دست‌هاش بلند کرد و‌ به‌سمت اتاقم برد. مطی و یگانه و رادمهر و...

M O B I N A · 14/8/21

و بعد به یه مغازه‌ لوازم آرایشی اشاره کردم.
- این رنگ مو داره.
و خودم جلوتر رفتم و مطی هم دنبالم اومد. رفتیم داخل یه رنگ موی خیلی خوشگل قهوه‌ای روشن خرید و یه لباس ناز و خوشگل که نباتی...

M O B I N A · 14/8/21

- بسه! من می‌خوام برم حموم.
بعدش بلند شد رفت تو حموم، بعدش وای یکی عین گاو سرش ‌رو انداخت پایین و در رو باز کرد.
سامی: وای اینجا چه خبره مطی ‌رو خوردی؟ کجاست؟ خواهش می‌کنم به من رحم کن من رو نخور!...

M O B I N A · 14/8/21

«ای جونم، قدمات رو چشام بیا و مهمونم شو
گرمی خونه‌م شو ببین پریشونه دلم بیا آرومم کن
ای جونم می‌خوام عطر تنت بپیچه تو خونه‌م...

M O B I N A · 15/8/21

ما هم جوابش رو دادیم. نزدیک ماشین شدیم که حواسم به پله‌ی زیر پام نبود و خواستم با زانو بیفتم زمین که پارسا کمرم‌ رو گرفت. وای قلبم داشت می‌ایستاد، نفس‌نفس‌زدنم که تموم شد تازه متوجه این شدم که هنوز هم گرفتم.
- نمی‌خوای دستت ‌رو برداری؟...

M O B I N A · 15/8/21

رادمهر ما رو جلوی در آرایشگاه پیاده کرد و رؤیا و یگانه وارد آرایشگاه شدن و مطی هنوز از ماشین پیاده نشده بود، داشت با رادمهر حرف می‌زد و می‌خندیدند. دیگه کم‌کم حوصله‌م سر رفت و گفتم:
- مطی دیر شدا!
چه...

M O B I N A · 15/8/21

- دوشیزه‌ی محترمه، سرکار خانوم مطهره معجوبی، فرزند محسن معجوبی آیا به بنده اجازه می‌دهید شما را با مهریه‌ی یک جلد قرآن مجید، دو شاخه نبات و ۱۳۷۶ سکه‌ی تمام بهار آزادی و ۱۴ عدد شاخه گل رز و یک سفر زیارتی و یک سرویس طلا به عقد دائم آقای رادمهر تهرانی، فرزند رامین تهرانی در بیاورم،...

M O B I N A · 16/8/21

یکی‌یکی بقیه‌ مهمون‌ها هم تبریک گفتن. موقع رقص چاقو شد رفتم طرفشون که ببینم کی می‌خواد با چاقو برقصه، داشتن با فیلم‌بردار بحث می‌کردن که من برقصونم یا رؤیا؟ بالاخره معلوم شد که من برقصونم. یه چاقوی خوشگل تزیین‌شده بود با روبان نباتی ست سفره. وقتی آهنگ شروع شد رفتم وسط و شروع کردم...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین