Tiralin
مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
نویسنده این موضوع
یادت خوش...
انگشتانم همنشین سبزههای تازهاند و چندی آن سوتر، آب روان در میگذرد و در این هوای خوش، بیبغضی در سینِه و اشکی در چشم، میگویم:
- یادت خوش!
آه، این بس ریشخند است؛ میدانی؟ مگر ماهی از روزی که گردنبند پیشکشت را با بیمهری روانهی آب کردم و گل سرخِ نمادِ دل پارهام، در میگذرد؟ نه، نمیگذرد! ولی دوش به نیمه[1]، هنگامی که میکوشیدم به خواب نوشین روم؛ یادت چندان از آسمان اندیشهام درگذشت که گویی نشانی از سالهای دور باشی و بس!
اکنون نیز همدهمهای نو و شایستهام در کنار رود بنشستهاند و رود[2] میخوانند و مینوازند.
اینجا در اندیشه، دیگر لبخندم بوی دیوانگی و انتقام نمیدهد؛ اینجا در سـ*ـینه، در ژرفای جانم، گویی تو را بخشیدهام و نیز نمیدانم اینجا در پیرامون این چشمان، اشکم از زیبایی رود همدمان زیباست، یا این یادت خوش و ریشهاش!
گذشته از رود و سبزهها، برفهای کوهستان به آب میگراید؛ به گمانم این اشک ریشخند نیز چون همین روزگار بهار نوید است، همانگونه خاکستر ستم و زهر همنشینیهای ناگوارمان از تَن و جانم برون میشود!
در این دم نیز تنها مینویسم که بگویم میتوانی به آسانی رها شوی! آری! رها شو! مرا ز یاد به در کن! بهار همین جاست و ما نیز بدینسان نو میشویم و جامهی یاس و اطلس به تن میکنیم!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. دوش به نیمه: نیمهشب گذشته
۲. رود: ترانه
انگشتانم همنشین سبزههای تازهاند و چندی آن سوتر، آب روان در میگذرد و در این هوای خوش، بیبغضی در سینِه و اشکی در چشم، میگویم:
- یادت خوش!
آه، این بس ریشخند است؛ میدانی؟ مگر ماهی از روزی که گردنبند پیشکشت را با بیمهری روانهی آب کردم و گل سرخِ نمادِ دل پارهام، در میگذرد؟ نه، نمیگذرد! ولی دوش به نیمه[1]، هنگامی که میکوشیدم به خواب نوشین روم؛ یادت چندان از آسمان اندیشهام درگذشت که گویی نشانی از سالهای دور باشی و بس!
اکنون نیز همدهمهای نو و شایستهام در کنار رود بنشستهاند و رود[2] میخوانند و مینوازند.
اینجا در اندیشه، دیگر لبخندم بوی دیوانگی و انتقام نمیدهد؛ اینجا در سـ*ـینه، در ژرفای جانم، گویی تو را بخشیدهام و نیز نمیدانم اینجا در پیرامون این چشمان، اشکم از زیبایی رود همدمان زیباست، یا این یادت خوش و ریشهاش!
گذشته از رود و سبزهها، برفهای کوهستان به آب میگراید؛ به گمانم این اشک ریشخند نیز چون همین روزگار بهار نوید است، همانگونه خاکستر ستم و زهر همنشینیهای ناگوارمان از تَن و جانم برون میشود!
در این دم نیز تنها مینویسم که بگویم میتوانی به آسانی رها شوی! آری! رها شو! مرا ز یاد به در کن! بهار همین جاست و ما نیز بدینسان نو میشویم و جامهی یاس و اطلس به تن میکنیم!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. دوش به نیمه: نیمهشب گذشته
۲. رود: ترانه
دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: