خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
نخستین در جهان قدس بخرام
وزان پس در جهان انس نه گام




چو بر استبرق خضرا نشینی
تو باشی جمله و خود را نه بینی




چو بگذشتی ز چندان پرده و دام
بیک چندی شوی هادی بر آن بام




شود چشمت بخورشید جهان باز
شود بر تو در دریای جان باز




چو تو هادی شدی در خود نگه کن
بدان خود را و قصد بارگه کن




که چون خود دان شوی حق دان شوی تو
از آن پس زود در پیشان شوی تو




اگر هستی حجابی پیشت آرد
از آن حالت دمی با خویشت آرد




چو هستی تو ننماید بر او
ز خود بی خود بمانی بر در او




دگرره پرده‌ای در پیش آید
خودی در بی خودی با خویش آید




چو آگه شد شود لـ*ـذت پدیدار
ز شادی در خروش آید دگر بار




چو پروانه بر آتش می‌زند خویش
که تا هستی او برخیزد از پیش




چو برخیزد حجاب هستی او
دگر ره قوت آرد سرخوشی او


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
گهی افتان گهی خیزان بماند
گهی بیجان گهی با جان بماند




گهی در لذتی گه در فنایی
گهی در فرقتی گه در بقایی




بگویم این سخن سرباز با تو
که گه غم چیست گاهی ناز با تو




قدم را با حدوث آویزشی نیست
وگر آویز شست آمیزشی نیست




کنون ای آفتاب سایه پرورد
که گفتت کز کنار دایه برگرد




چو تودر عالم حادث شتابی
ز نور عالم ثالث چه یابی




الا ای مرغ بیرون آی ازین دام
دمی در مرغزار خلد بخرام




چو هستی بر دل اسرارگشته
ز شاخ عشق برخوردار گشته




بگردان روی از دیوار آخر
فرو شو در پی اسرار آخر




همی هر ذره از عالم که بینی
اگر تو در پی آن می‌نشینی




چنان پیدا شود آن ذره در راه
که نوری گردد از انوار درگاه




شود هر ذرهٔ چون آفتابی
پدید آید حجابی از حجابی


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
برون می‌آید از استار اسرار
رهی دور و نهایت ناپایدار




نه هرگز هیچ کس پیشانش یابد
نه هرگز غایت و پایانش یابد




چنین گفتست طاهر پاک بازی
که من چل سال ماندم در نیازی




ز یک یک ذره سوی دوست راهست
ولی برچشم تو عالم سیاه است




نهادت پرده و دادت بسی هیل
که تا نا اهل پیدا آید از اهل




تو گر اهلیتی داری درین راه
ز یک یک ذره می شو تا بدرگاه




ز پیشان گر نظر بر تو نبودی
ز سوی تو سفر بر تو نبودی




ولی چون نور پیشان رهبر تست
چرا این کاهلی در جوهر تست




ببین آخر اگر داری حضوری
که هر دم می‌رسد از یار نوری




ز تو گر یار گیرد یک نظر باز
به دیناری نبابی هیچ زنار




اگر روشن کنی آیینه دل
دری بگشایدت در سـ*ـینه دل




دری کان در چو بر دلبر گشاید
فلک را پرده داری برنشاید




تو را سه چیز می‌باید ز کونین
بدانستن عمل کردن شدن عین




چو علمت از عبادت بین گردد
دلت آیینه کونین گردد


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
المقاله الخامسه



دلا یک دم رها کن آب و گل را
صلای عشق در ده اهل دل را




ز نور عشق شمع جان برافروز
زبور عشق از جانان درآموز




چو زیر از عشق رمز راز می‌گوی
چو بلبل بی زبان اسرار می‌گوی




چو داود آیت سرگشتگان خوان
زبور عشق بر آشفتگان خوان




حدیث عشق ورد عاشقان ساز
دل و جان در هوای عاشقان باز




چو عود از عشق بر آتش همی سوز
چو شمعی می‌گری و خوش همی سوز




نوشیدنی عشق در جام خرد ریز
وز آنجا جرعهٔ بر جان خود ریز




خرد چون سرخوش شد نیزش مده صاف
بگوشش باز نه تا کم زند لاف




چوعشق آمد خرد را میل درکش
بداغ عشق خود را نیل درکش




خرد آبست و عشق آتش بصورت
نسازد آب با آتش ضرورت




خرد جز ظاهر دو جهان نه بیند
ولیکن عشق جز جانان نه بیند




خرد گنجشک دام ناتمامیست
ولیکن عشق سیمرغ معانیست


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
خرد دیباچه دیوان راغست
ولیکن عشق دری شب چراغ است




خرد نقد سرای کایناتست
ولیکن عشق اکسیر حیاتست




خرد زاهد نمای هر حوالیست
ولیکن عشق شنگی لا ابالیست




خرد بر دل دلی پر انتظارست
ولیکن عشق در پیشان کار است




خرد را خرقه تکلیف پوشند
ولیکن عشق را تشریف پوشند




خرد راه سخن آموز خواهد
ولی عشق آه جان افروز خواهد




خرد جان پرور جان ساز آمد
ولی عشق آتش جان باز آمد




خرد طفل است و عشق استاد کار است
از این تا آن تفاوت بی شماراست




دو آیینه است عش و دل مقابل
که هر دو روی در روی‌اند از اول




میان هر دو یک پرده ست در پیش
ولیکن نیست بی پرده یکی بیش




ببین صورت درآبی بی کدورت
که یک چیزست با هم آب و صورت




ز دل تا عشق راهی نیست دشوار
میان عشق و دل موییست مقدار


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
جهان عشق دریاییست بی بن
وگر موییست برروید ز ناخن




چو آید لشگر عشق از کمین گاه
نماند عقل را از هیچ سو راه




گریزان گردد از هر سوی ناکام
چو عشق از در درآید عقل از بام




کسی کز عشق در دریای ژرفست
بداند کین چه کاری بس شگرفست




فتوح راه عاشق دار بازیست
تو پنداری مگر کین عشق بازیست




عجایب جوهریست این عالم عشق
که می‌گوید عرض باشد غم عشق




که دیدست این عرض هرگز بکونین
کزو یک عقل لایبقی زمانین




جهان پر شحنه سلطان عشق است
ز ماهی تا بماه ایوان عشق است




نشاید عشق را هر ناتوانی
بباید کاملی و کاردانی




شگرفی باید و پاکیزه بازی
که آید از هر اندوهیش نازی




درین دریای خون غرقه گشته
جهان بی دوست بروی حلقه گشته




هزاران جام در زهر اوفتاده
در آشامیده و ابرو گشاده


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
هزاران تیر محکم خورده بر دل
چو آهو می‌دود دو پای در گل




نه او را زهره فریاد کردن
نه ازجانان مجال یاد کردن




اگر از وصل او یابد نشانی
بهجران در گریزد هر زمانی




که دارد تاب قرب وصل جانان
چه سنجد شب نمی در پیش طوفان




در آن دریا چنین قطره چه سنجد
بر آن خورشید یک ذره چه سنجد




بسی جانها در این یغما ببردند
بکلی جان ما از ما ببردند




بزیر پرده جانها آب کردند
تن اندر خاک و خون پرتاب کردند




بتنها راه بر جانها گرفتند
بجانها ترک دورانها گرفتند




جهانی گنج در چاهی نهادند
جهانی کوه بر کاهی نهادند




زمین و آسمان رادر گشادند
در ایثار جانها بر گشادند




زمین و آسمان محسوس کردند
جهان جاودان مدروس کردند




ز تن راهی بدل بردند ناگاه
ز دل راهی بجان آنگه بدرگاه


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
اساس چیزها بر هم نهادند
وز آن پس نام آن عالم نهادند




چو شد پرداخته چیزی گزیدند
که آنرا عشق گفتند و شنیدند




ترا این عشق آسان می‌نماید
که بر قدر تو چندان می‌نماید




علاج عشق اشک و صبر باید
گل ارچه تازه باشد ابر باید




خوشی عاشقان از اشک و صبرست
همه سرسبزی بستان از ابرست




اگر عاشق نماندی در جدایی
نبودی عشق را هرگز روایی




اگر معشوق آسان دست دادی
کجا این لـ*ـذت پیوست دادی




اگر در عشق نبود انتظاری
نماند رونق معشوق باری




دمی در انتظار هم دم دل
بسی خوشتر بود از ملک حاصل




جوی اندوه عشق یار محرم
بسی خوشتر ز شادی دو عالم




دو عالم سایهٔ خورشید عشق است
دو گیتی حضرت جاوید عشق است




نگردد ذرهٔ در هر دو عالم
که تا نبود کمال عشق محرم


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدست حکمت خود حق تعالی
نهاد از بهر هر چیزی کمالی




نبات و معدن و حیوان و افلاک
میان باد و آب و آتش خاک




همه در عشق می‌گردند از حال
چه در وقت و چه در ماه و چه در سال




کمال عشق حیوان خورد و میل
کمال عشق انسان جاه و قوت




کمال چرخ از رفتن بفرمان
کمال چار گوهر چار ارکان




کمال هر یک اقطاعیست در خور
کزان اقطاع ننهد پای بر در




کمال ذره ذره ذکر و تسبیح
که عارف بشنود یک یک بتصریح




کمال عارفان در نیستی هست
کمال عاشقان در نیستی سرخوش




کمال انبیا جایی که جا نیست
که گر کس داند آن جز حق روا نیست




کمال قدسیان در قربت عشق
کمال عشق هم در رتبت عشق




ز اول تا بآخر پیچ بر پیچ
کمالی گر نبودی هیچ بر هیچ




کمالی گر نباشد پس چه دانند
ز بی شوقی همه حیران بمانند


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
طلب جستن کمال آمد درین راه
دل دانا بود زین راز آگاه




زسر تا بن چو زنجیریست یکسر
رهی نزدیک دان زان یک بدیگر




سر زنجیر در دست خداوند
تعجب کن ببین کین چند در چند




ز اعلا سوی اسفل می‌رود کار
زهی قدرت زهی صنع جهاندار




فرود آید چنانکش کار کارست
بگرداند چنانکش اختیارست




بلاشک اختیار اوست اعظم
که نبود علتی در ما تقدم




خداوندی که هرچیزی که او کرد
ترا گر نیست نیکو او نکو کرد




همه آفاق در عشق اند پویان
درین وادی کمال عشق جویان




چو کس را نیست در دل شوق آن عشق
کجا یابند هرگز ذوق آن عشق




فلک در عشق دل چون تیر دارد
وز آن دیوانگی زنجیر دارد




ملایک بسته زنجیری در افلاک
از آن زنجیر می‌گردند بر خاک




فرو می‌آید از حضرت خطایی
فلک را می‌نماید انقلابی


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا