خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلا جانرا فدای راه او کن
بتقوی روی در درگاه او کن




بدنیا دم ز دین پاک او زن
بعقبی دست در فتراک او زن




مثالی گویمت ظاهر بیندیش
کسی راهست جامی پر عسل پیش




اگر طفلی بدو گوید بیارام
که زیر این عسل زهرست در جام




چو از طفل آن سخن دارد شنیده
بلاشک دست از آن دارد کشیده




ترا چندین پیمبر کرده آگاه
که خواهد بود کاری صعب بر راه




بگفت طفل جستی راه پرهیز
بگفت انبیا از راه برخیز




خدایا نور دین هم راه ما کن
محمد را شفاعت خواه ما کن




ز کار ما مگردان خشم ناکش
ز ما خشنود گردان جان پاکش




تحیت باد بیش از صد هزاران
برو از حق وزو بر جمع یاران





خصوصاً چار یار پاک گوهر
ابوبکر و عمر، عثمان و حیدر






نبی فرمود کایشانند انجم
بایهم افتدیتم اهدیتم




منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع

المقاله الثالثه فی فضیلت اصحابه




نخستین قدوهٔ دار الخلافه
جهان صدق و پور بوقحافه




اساس دین حق بنیاد تحقیق
نیابت دار شاه شرع صدیق




سپهر صدق را خورشید انور
چراغ اولیا صدیق ابوبکر




شریعت را نخستین قره العین
رفیق مصطفا و ثانی اثنین




نوشیدنی شرع چون جوشی بجوشید
بامنا و صدقنا بنوشید




نخستین جام حکمت نوش او کرد
ز دست مصطفا سر جوش او خورد




نبی را در امامت پیش رفته
توانگر آمده درویش رفته




چو حق در گوش جان او ندا کرد
هر آنچش بود با دختر فدا کرد


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
چو درباخت آنچ بودش زر و سیمی
بساخت ازمال دنیا با گلیمی




زهی بینندگی و پاک بازی
ولیکن نیست صدیقی ببازی




مخالف گوبیا بر خوان و بشناس
ستدعون الی قوم اولی باس




ز اول روز تا روز قیامت
نبی در حق او کرده کرامت




در اول هم دم او در هر اندوه
چه در شهر و چه در غار و چه در کوه




در اوسط نایب خاص نخستین
پیمبر را نیابت کرده در دین




در آخر در بر او خفته در خاک
زهی پیر و مرید و چست وچالاک


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
فی فضیلت امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه



سوار دین پسر عم پیمبر
شجاع صدر صاحب حوض کوثر




بتن رستم سوار رخش دلدل
بدل غواص دریای توکل




علی القطع افضل ایام او بود
علی الحق حجه الاسلام او بود




منادی سلونی درجهان داد
بیک رمز از دو عالم صد نشان داد




چنین باید نماز از اهل رازی
که تا باشد نماز تو نمازی




چنان شد در نماز از نور حق جانش
که از پائی برون کردند پیکانش




نمازش چون چنین باشد گزیده
بالحمدش چنان گردد بریده




ز جودش ابر دریا پرتوی بود
بچشمش عالمی پر زر جوی بود




تو ای زر زرد گرد از ناامیدی
تو نیز ای سیم میکن این سپیدی




که چون این سرخ رو سبزره شد
سپید و زرد بر چشمش سیه شد




زهی صدری که تا بنیاد دین بود
دلش اسرار دان و راه بین بود




ز طفلی تا که خود را پیر کردی
برین دنیای دون تکبیر کردی


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
چو دنیا آتش و تو شیربودی
از آن معنی ز دنیا سیر بودی




اگرچه کم نشیند گرسنه شیر
نخوردی نان دنیا یک شکم سیر




از آن جستی بدنیا فقر و فاقه
که دنیا بود پیشت سه طلاقه




الا یا در تعصب جانت رفته
گنـ*ـاه خلق با دیوانت رفته




ز نادانی دلی پر زرق وپرمکر
گرفتار علی گشتی و بوبکر




گهی این یک بود نزد تو مقبول
گهی آن یک شود از کار معزول




گرین یک به گر آن دیگر ترا چه
چو تو چون حلقهٔ بر در ترا چه




همه عمرت درین محنت نشستی
ندانم تا خدا را کی پرستی




ترا چند از هوا راه خدا گیر
خدایت گر ازین پرسد مرا گیر




یقین دانم که فردا پیش حلقه
یکی گردند هفتاد و دو فرقه




چه گویم جمله گر زشت ارنکوبند
چو نیکو بنگری جویان اویند




خدایا نفس سرکش را زبون کن
فضولی از دماغ ما برون کن




دل ما را بخود مشغول گردان
تعصب جوی را معزول گردان




منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع

المقالة الرابعه




الا ای جان و دل را درد و دارو
تو آن نوری که کم تمسه نارو




ز روزنهای مشکاتی مشبک
نشیمن کرده بر شاخی مبارک




تو در مصباح تن مشکوة نوری
ز نزدیکی که هستی دور دوری




زجاجه بشکن و زیتت فروریز
بنور کوکب دری درآویز




ترا با مشرق و مغرب چه کارست
که نور آسمان گردت حصارست




الا ای بلبل گویای اسرار
ز صندوق جواهر بند بردار




چو عیسی در سخن شیرین زفان شو
صدف را بشکن و گوهر فشان شو




بآواز خوش خود سر میفراز
که در ابریشم ونی هست آواز




خوش آوازی بلبل از تو بیش است
که سرمست خوش آوازی خویش است




ز شنوائی خود چندین بمخروش
که بانگی بشنود ده میل خرگوش




ز بینائی مدان این فر و فرهنگ
که گنجشکی ببیند بیست فرسنگ




ز بویایی ناقص نیز کم گوی
که از یک میل موشی بشنوی بوی


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
زوهم خود مدان خود را تزید
که آب از وهم خود بنمود هدهد




تو گر بیشی از آن جمله از آنی
که بس گویا و بس پاکیزه دانی




الا ای قطره بالا گزیده
ز دریای قدم بویی شنیده




ز دریا گرچه بالایی گزیدی
ولیکن در کمال خود رسیدی




چو از دریا سوی بالا شدی تو
صدف را لولوی لالا شدی تو




تو ناکرده سفر گوهر نگردی
چو خاکستر شدی اخگر نگردی




سفر کردی ز دریا سوی عنصر
سفر ناکرده قطره کی شود در




نخستین قطره باران سفر کرد
و از آن پس قعر دریا پر گهر کرد




بدریا گر گهر پنهان بماند
گهر با خاک ره یکسان بماند




ولی چون گوهر از دریا برآید
ززیر طشت پر زر با سرآید




چو برگ تود از موضع سفر کرد
ز دیبا و ز اطلس سر بدر کرد




سفر را گرنه این انجام بودی
فلک را یک نفس آرام بودی


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
سفر را گر چنین قدری نبودی
مه نو از سفر بدری نبودی




الا ای نیک یار تند مستیز
دمی زین چارچوب طبع برخیز




بپرواز جهان لامکان شو
زمانی بی زمین و بی زمان شو




که اندر لازمان صد سال و یک دم
بپیشت هر دو یکسانند با هم




دمی آنجایگه صد سال باشد
ز استقبال و ماضی حال باشد




ولیکن حال نبود در زمانی
از آن معنی که نبود آسمانی




نیابی انقضای دور دوران
نبینی انقلاب چرخ گردان




چو نور دیده باشد آسمانها
نباشد چون چنینها آنچنانها




نه نقصان باشد آنجا نه کمالی
نه ماضی و نه مستقبل نه حالی




چوهست آن حضرت از هر دو جهان دور
ازآنست از زمان و از مکان دور




بود در یک نفس مهدی و آدم
نه آن یک بیش ازین نه این از آن کم




چو حالی این زمین کردی بدل تو
یکی بینی ابد را با ازل تو


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
چو آنجا نه چه ونه چند باشد
ازل را با ابد پیوند باشد




یقین دانم که هر دو جز یکی نیست
محقق را درین معنی شکی نیست




الا یا مهره باز حقه پرداز
نقاب از لعبت معنی برانداز




مشعبدوار چابک دستی کن
شرابی درکش و بدمستی کن




بخاک آینه جان پاک بزدای
تهی کن حقه را و پاک بنمای




ز بند پیچ بر پیچ زمانه
گرفتار آمدی در کنج خانه




اگر تو روی بنمائی ز پرده
بسوزی هفت چرخ سال خورده




تو گنجی نه سپهرت درمیانه
برآی از چار دیوار زمانه




طلسم و بند نیز نجات بشکن
در و دهلیز موجودات بشکن




تو گنجی لیک در بند طلسمی
تو جانی لیک در زندان جسمی




ازین زندان دنیا رخت برگیر
بکلی دل ز بند سخت برگیر




میان پارگین و آز ماندی
نمی‌دانی که ازچه باز ماندی


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو معذوری که آگاهی نداری
که اینجا آنچ می‌خواهی نداری




چو از حق برگ رندان می‌نیابی
عجب نبود اگر آن می‌نیابی




الا یا مرغ حکمت دان زمانی
چه خواهی یافت زین به آشیانی




بپرواز معانی باز کن پر
سرای هفت در را باز کن در




چو بگذشتی ز چار ونه بپرواز
ز خود بگذر بحق کن چشم خود باز




چرا مغرور جای دیو گشتی
تو دیوانه شدی کالیو کشتی




چو میدانی که می‌باید شدن زود
نه خواهد نیز روی آمدن بود




چه خواهی کرد جای مکر و تلبیس
ز دنیا بگذر و بگذار ابلیس




بدان کاقطاع ابلیس است دنیا
سرای مکر و تلبیس است دنیا




سرای او بدو ده باز رفتی
نظر بر پیشگاه انداز و رفتی




چو نست ابلیس را با جای تو کار
تو نیز از جای او بگذر بهنجار




چو زین گلخن بدان گلشن رسیدی
همان انگار کین گلخن ندیدی


منبع: گنجور


اسرارنامه عطار نیشابوری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا