- عضویت
- 9/10/20
- ارسال ها
- 2,829
- امتیاز واکنش
- 37,845
- امتیاز
- 368
- محل سکونت
- انتهای راهرو سمت چپ
- زمان حضور
- 60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
زچیست بر سرانگشت رفتنت نرمک
اگر نه مستمع رازهای افکاری ؟
تو پیک عالم غیبی سوی خرمندان
ازآن چو پیکان دایم قرین اسفاری
میان ببسته و پیچیده پای و چهره سیاه
ضعیف پیکر و لاغر ز رنج رفتاری
بیاض روز چو در زیرپای آوردی
نهی از آن پس، سر در دل شب تاری
چو نزد خواجه رسیدی زمین ببوسی و پس
پیام غیبی حرفاً بحرف بگزاری
هنر نوازا ! یکبارگی فرامش گشت
بپشتی کرمت آز را شکم خاری
هوا و خاک سپاهان زیمن مقدم تو
نشسته اند بکحّالی و بعطّاری
درآن مصاف که از روزگار کینه کشند
تو می دهی بکرم اهل فضل یاری
بخدمت تو اگر فخر می کنم باری
که از ملابس نقص است همّتت عاری
تو آن نه ای که بجز راه مکرمت سپری
تو آن نه ای که بجز تخم مردمی کاری
سزد که خواری حرمان کشد معانی من
بلی کشند غریبان هراینه خواری
بپای دار مرا چون نماز همواره
نه همچو روزه که هر سال یک مهم داری
مرا اگر چه گرانم، بخر ، که پرمایه
همه متاع گران را کند خریداری
ز حضرت تو نظر بر حطام دنیا نیست
که کس ز عیسی مریم نجست بیطاری
هنروران بر لطفت و دایع کرمند
ودیعه را بر تو بهر بی حفاظ نسپاری
اگرچه پیروی من باضطرار کند
گر این قصیده بخواند روان مختاری
سخن بپایۀ قدر تو کی رسد؟ چو تو خود
زروی مرتبت افزونت زحدّ مقداری
بسی گفتم و از صد یکی نشد گفته
ازآن ثنا که با ضعاف آن سزاواری
ثنای دست گهر بار تو زبان رهی
نگفت جز ز سر انبساط همکاری
صداع سمع همایون فزون ازین ندهم
بشرط آنکه تو ناگفته گفته انگاری
بسا که اطلس افلاک را بگرداند
بمن یزید بقایت قضا بسمساری
اگر نه مستمع رازهای افکاری ؟
تو پیک عالم غیبی سوی خرمندان
ازآن چو پیکان دایم قرین اسفاری
میان ببسته و پیچیده پای و چهره سیاه
ضعیف پیکر و لاغر ز رنج رفتاری
بیاض روز چو در زیرپای آوردی
نهی از آن پس، سر در دل شب تاری
چو نزد خواجه رسیدی زمین ببوسی و پس
پیام غیبی حرفاً بحرف بگزاری
هنر نوازا ! یکبارگی فرامش گشت
بپشتی کرمت آز را شکم خاری
هوا و خاک سپاهان زیمن مقدم تو
نشسته اند بکحّالی و بعطّاری
درآن مصاف که از روزگار کینه کشند
تو می دهی بکرم اهل فضل یاری
بخدمت تو اگر فخر می کنم باری
که از ملابس نقص است همّتت عاری
تو آن نه ای که بجز راه مکرمت سپری
تو آن نه ای که بجز تخم مردمی کاری
سزد که خواری حرمان کشد معانی من
بلی کشند غریبان هراینه خواری
بپای دار مرا چون نماز همواره
نه همچو روزه که هر سال یک مهم داری
مرا اگر چه گرانم، بخر ، که پرمایه
همه متاع گران را کند خریداری
ز حضرت تو نظر بر حطام دنیا نیست
که کس ز عیسی مریم نجست بیطاری
هنروران بر لطفت و دایع کرمند
ودیعه را بر تو بهر بی حفاظ نسپاری
اگرچه پیروی من باضطرار کند
گر این قصیده بخواند روان مختاری
سخن بپایۀ قدر تو کی رسد؟ چو تو خود
زروی مرتبت افزونت زحدّ مقداری
بسی گفتم و از صد یکی نشد گفته
ازآن ثنا که با ضعاف آن سزاواری
ثنای دست گهر بار تو زبان رهی
نگفت جز ز سر انبساط همکاری
صداع سمع همایون فزون ازین ندهم
بشرط آنکه تو ناگفته گفته انگاری
بسا که اطلس افلاک را بگرداند
بمن یزید بقایت قضا بسمساری
اشعار کمال الدین اسماعیل
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com