خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
- چطوره؟ فارسی بلده؟ اصلا حاضره بیاد ایران؟
- اسمش شارلوته. فارسی رو خودم و شادی یادش دادیم، خیلی دوست داره ایران رو ببینه.
- پس حل شد. فارسیش خوبه؟ می‌تونه پرهام رو خر کنه؟
- آره بابا فوله! اون هم به من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آره میاد و تو اتاق خودم قراره بمونه.
پریا:
- به بابا این‌ها گفتی؟
- مهم نیست، دوروز تحملش کنن، بعد از این مهمونی من میرم خونه‌ی خودم و تو هم باهام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمی هم آهنگ گوش دادیم و رقصیدیم و ادا درآوردیم، کلی خوش گذشت. حدودای ساعت هشت و نیم بود که پیمان اومد و اونا هم بعد از احوال پرسی با پیمان قصد رفتن کردن. با رفتن اون‌ها بدرقه‌شون کردم و داشتم برمی‌گشتم تو اتاقم که صدای حرف زدن پیمان من رو کنار در اتاقش متوقف کرد:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
صبح که بیدار شدم از پایین صدای کلکل پریا و شادی می‌اومد که امروز برن سینما یا برن ارم تا حوصله‌شون سرنره.
خوبه مثلا شادی دوست من بود، چنان با پریا صمیمی شده بودن که انگار اصلا من وجود نداشتم. البته حق هم داشتن، از لحاظ سنی بیشتر با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
عقل حکم می‌کرد یه چیز سرسنگین بپوشم، پس موهام رو با کلیپس جمع کردم و تنها مانتوی به قول خودم سنگینم رو که به اصرار راشا که می‌گفت قشنگه خریده بودم رو در آوردم و تنم کردم.
مانتو قهوه‌ای سوخته بود و آستین سه ربع، جلوش یه زیپ طلایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مگه می‌شه؟
- یه کارگردان می‌شناسم که دنبال یه چهره‌ی جدید می‌گرده تا معروفش کنه. چطوره؟ می‌تونم تو رو بهش معرفی کنم.
- وای واقعا این کار رو می‌کنی؟
- البته؛ ولی اول درست فکر کن، چون این کار اصلا با شغلت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیم نگاهی به پریا و شادی کردم تا شاید چیزی بگن؛ ولی فقط با قیافه‌ی پکرشون مواجه شدم. بدون حرف با عجله خودم رو رسوندم اتاقم و لباس‌هام رو تند تند درآوردم و هر کدوم رو یه طرف پرت کردم و دوباره برگشتم پایین تا زودتر بدونم چه خبره؟!
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
برای فردا کلی کار داشتم، پس زود شام رو خوردم که بخوابم. فردا باید با دیزاینر که با پارتی بازی کلی جلوجلو کارم رو راه انداخته بود، برای یه سری خرید نهایی و انتخاب بعضی چیزها بیرون می‌رفتم و از طرفی هم شارلوت می‌اومد ایران، تازه باید وسایل و لباس‌هام رو هم می‌بردم خونه‌ی خودم که هنوز کار داشت تا تموم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از خوردن با همون لباس‌ها و به قول شادی تیپ توریستیم رفتم تا ریملی که تموم کرده بودم رو بخرم که یه مانتوی خیلی خوشگل چشمم رو گرفت. مانتو خیلی قشنگ روی تن می‌نشست، از جلو مثل یه تونیک زیپ می‌خورد ساده و تا کمی پایین رون بود، از کنار مدل خفاشی باز می‌شد و پشتش تا زانو بلند بود و حالت شنل داشت؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اصلا احساس خوبی نداشتم، داستان این صحنه برای من زیادی قابل لمس و واقعی بود. من قبلا هم عشقم رو با یکی دیگه دیده بودم؛ پس نباید زیاد سخت باشه، خیلی زود گفتم آماده‌ام. راشا با تعجب نگاهم کرد و رفت گوشه‌ی خونه رو به دیوار ایستاد. مصمم پرسیدم:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا