خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
بالاخره بعد از دو ساعت کوروش زنگ زد که برم و جواب آزمایش رو تحویل بگیرم. با تعجب از سرعت پارتی‌بازی، خودم رو رسوندم بخش و جواب رو تحویل گرفتم، پاکت رو با عجله باز کردم و جواب واضح بود، ناخوداگاه بلند گفتم:
- راشا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
روزمون به خوبی و خوشی سپری شد و با هلیا رفتیم بیرون تا هلیا مانتو بخره. از همون‌جا رفتیم شهربازی و بعد رفتیم شام بیرون که در کمال تعجب و در حال‌که انتظارش رو نداشتم چند نفری من رو می‌شناختن و اومدن باهام عکس انداختن و ازم درمورد اینکه باز هم قرار هست بازی بکنم یا نه پرسیدن!
فردا صبح با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
به محض بیرون رفتن نگاهی به گوشیم کردم که راشا آدرس و ساعت قرارشون رو برام فرستاده بود. حدود چهل دقیقه‌ی دیگه باید اونجا حاضر می‌شدم و اگه همین الان راه می‌افتادم با توجه به اینکه این مسیر رو بلد نبودم و ترافیک سنگین حاکم بر تهران تا اون موقع خودم رو می‌رسوندم!...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
راشا:
- پارمیدا بیا خودت صحبت کن درمورد بقیه‌اش.
سعی کردم جدی باشم و تا حد زیادی هم رفتارهای رهام رو تقلید کردم، وسط حرفم اس ام اس بانک اومد که بابا پول رو ریخته. بالاخره سند ماشین به نام‌مون خورد، من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا نشستم مشغول خوردن شدیم و وسط غذا خوردن راشا و رهام هم نظرشون رو در مورد فیلمنامه می‌گفتن، هردو معتقد بودن که موضوعی قوی داره، جدیده و می‌تونه بترکونه، سریال بودنش هم می‌تونه باعث معروفیت بیشترم بشه و در آخر قرار شد من این فیلم رو بپذیرم، هر چند نقش اصلی نبودم؛ ولی از همون‌هایی بودم که از اول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
راشا با بهت از جاش پرید، همراه‌ش صندلی با صدای بدی افتاد زمین و باعث شد که همه برگردن طرف میز ما، رهام هم شوکه بود؛ ولی زود از همه عذرخواهی کرد و صندلی رو صاف گذاشت و بازوی راشا رو کشید تا بشینه.
راشا:
- امکان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
هرسه متفکر بهم نگاه کردیم و راشا گفت:
- خیلی حس عجیبیه که یهو خواهر و برادر و مادر پدردار بشی، اصلا قابل توصیف نیست.
لبخند مهربونی اومد رو لـ*ـبم و گفتم:
- کی ازشون بپرسیم؟ چطور بپرسیم؟ نمی‌شه که برم جلو و بگم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
خنده‌م رو خوردم و گفتم:
- یعنی اصلا تعجب نکردی که من خواهرتم و تنها مشکل اون‌هان؟
زود گفت:
- حسم به تو از اول هم برادرانه بود و الان فقط با رسمی شدنش چند برابر شد؛ ولی برام خیلی عجیبه که یهو دوست این چندسالم رو برادرم بدونم.
رهام با شادی گفت:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
به محض رسیدنمون پارکینگو باز کردم و به پسرها اشاره کردم ماشین‌ها رو بندازن تو. خودم هم پشت سرشون پارک کردم و هرسه با هم سوار آسانسور شدیم.
راشا:
- حالا ما چرا داریم باهات میایم؟
- محض دلگرمی‌، خواستم تا حاضر می‌شم بیکار نمونید.
رهام:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و ~BAHAR.SH~

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با رسیدن‌مون به پارکینگ، یه جای خالی توپ گیرمون اومد و پارک کردیم و بعدش تازه وقت پیدا کردن بقیه‌ی اکیپ بود! شماره‌ی پریا رو گرفتم که جیغش پیچید تو گوشی:
- پارمیدا؟کجایی پس؟ من و کوروش و داریوش و پیمان و شادی جلوی در وایستادیم.
- اوکی. صبر کن هیربد و هلیا رو هم پیدا کنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا