خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیلی زود دوش گرفتم و با حس سبک شدن سرم لبخندی زدم. و رفتم بیرون که یهو با دیدن رهام جلوی در که داشت تابلو ها رو نگاه میکرد غافل‌گیر شدم و من هم با هول خودم رو پرت کردم تو اتاقم، در رو بستم و تکیه دادم بهش. نگاهم خورد به آینه، گونه‌هام سرخ شده بود. از خانواده‌ی مذهبی نبودم و برعکس، دختر آزادی بودم؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه با تعجب داشتن به اون نگاه می‌کردن و حتی وحید هم شوکه بود، شمسایی که وضع رو دید زود گفت:
- لیلی خانم، خانم کاظمی دوست‌ رهام نیست. همکارمونه؛ خواهر راشا کاظمی.
لیلی اخم‌هاش رفت تو هم و گفت:
- آهان ببخشید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
چون قرار شد نهار نمونیم، الکی گفتیم که یه کاری برای من پیش اومده که باید برگردم تهران. رهام رفت برای تو راه‌مون خوراکی بخره و سوییچ رو داد تا من برم تو ماشین بشینم. از بقیه جدا شدم، هنوز دستم به دستگیره‌ی در نرسیده بود که صدای لیلی متوقفم کرد:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا رسیدم رفتم بالا و در اتاق هلیا رو زدم که کمی بعد صداش اومد:
- کیه؟
- منم.
در رو باز کرد و من حسابی تعجب کردم؛ لباس سیاه و ساده‌ای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
عکس از دستم افتاد و ذهنم سفر کرد به هفته‌ی اول برگشتنم به ایران و خرید رفتنم با راشا!
تو مغازه اول کلی با هم کلکل کردیم که کی پول مانتوی من رو حساب بکنه و آخر هم راشا با اخم کارتش رو برداشت و کیف پولش رو داد دست من و غرید:
- این رو نگه دار و کم حرف بزن، وقتی یه مرد همراهته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
داشتم فکر می‌کردم به چه بهانه‌ای برگردم ایران؛ چون به همه گفته بودم که تا عروسی پیمان قرار نیست برگردم و کار دارم؛ ولی الان باید برمی‌گشتم تا سر از همه چیز دربیارم.
کلی کار داشتم و کوچیک‌ترین دغدغه‌ام خرید لباس برای عروسی‌های پشت سرهمی بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دوشنبه شب
فقط خدا می‌دونه چه حالی بودم تا اینکه بالاخره روز موعود رسید و پروازم نشست تو زمین ایران. پریا بهم زنگ زده بود و خبر داد که حدود دو ماه دیگه عروسی خودش و کوروش و همزمان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اون شب زود خوابیدم و فردا صبحش تا بیدار شدم رفتم بیمارستان. فردا جمعه بود و قرار بود کل روز رو با خانواده‌ام بگذرونم، پس باید کارها رو همین امروز تموم می‌کردم، تا رسیدم بدون هیچ اجازه‌ای رفتم تو اتاق کوروش که دیدم آنیتا هم اونجاست و با دیدن من هردو لبخندی زدن و پاشدن:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سلام پارمیدا. چه خبر؟
- هیچی...چیزه...راشا؟
- بله؟
- الان کجایی؟
- خونه.
خودشه! خونه‌اش تنها جایی بود که جز سرش میشد موهاش رو پیدا کرد! بدون فکر تند تند برای اینکه نتونه مخالفت بکنه گفتم:
- وای من هم - و اتفاقا بیرونم، آدرس خونه‌ات رو بفرست بیام، فعلا.
تلفن رو قطع کردم و منتظر شدم تا از شوک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با گیجی و تعجب گفت:
- رهام؟
کمی من و من کردم و در آخر تصمیم گرفتم موضوع رو بزرگ جلوه بدم و پرسیدم:
- رهام کسی رو کشته؟
راشا همین طور با چشم‌های گرد شده زل زد به من و اصلا حرفی نمی‌زد. چند بار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و ☙zAHRa❧
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا