خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
رهام:
تک تک رفتارهاش برام جذاب بود و فقط خدا می‌دونه از درون چه هیجانی داشتم برای همراهی باهاش. من تلاشم رو کردم ازش دور بمونم؛ ولی انگار قسمت نیست و درست از روزی که خواستم ازش دوری بکنم از آسمون افتاد جلوم.
آدرسش کم کم داشت می‌رفت اطراف شهر. نمی‌دونستم من رو کجا می‌بره؛ ولی مسخره بود که بخوام نگران...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و حبیب.آ

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
دختری با عجله از جلومون بدو بدو رد شد و پسری پشت سرش بود که گیرش انداخت و یه سطل رنگ قرمز رو روی دختر خالی کرد؛ دختر بلند جیغ زد و این دفعه اون افتاد دنبال اون، هردو بلند می‌خندیدن. یه طرف دیوار چند تا زوج تو سکوت برای هم روی دیوارها نقاشی می‌کشیدن و می‌خندیدن. طرف دیگه دختر جوونی با یه قلموی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و حبیب.آ

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
پارمیدا:
با نگه داشتنش جلوی یه پارک از فکر و خیال بیرون اومدم و گیج پرسیدم:
- چرا اینجا نگه داشتی؟
لبخندی زد و گفت:
- خانوم حواس پرت، اومدیم بستنی دیگه. پیاده شو!...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و حبیب.آ

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا رفتم تو خونه متوجه صدای خنده و حرف‌هاشون از آشپزخونه شدم، راهمو رو کج کردم به همون طرف. خدا رو شکر خانواده‌ی گرم و صمیمی داشتم و فکر اینکه راشا از همه‌ی این‌ها محروم بوده در حالی که تمام این سال‌ها می‌تونسته کنارم باشه باعث شد در کنار ناراحتیم احساس خشم هم بکنم. با ورودم به آشپزخونه سلامی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و حبیب.آ

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
بابا کلافه ادامه داد:
- دختر دوست بابام بود. اسمش رویا بود و از بچگی زیاد آویزون من می‌شد؛ اما من ازش بدم می‌اومد، ولی با زور و تهدید بابا نامزد کردیم. نامزدی ما فقط سه ماه طول کشید، با زحمت بابا رو راضی کردم که رویا مناسب من نیست و جدا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و حبیب.آ

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
بغض صداش باعث شد من هم بغض کنم و گفتم:
- آره مامان. پیام زنده‌ست و لحظه شماری می‌کنه بیاد اینجا.
لبخند رو لـ*ـب‌های همه‌مون بود و پریا با هیجان گفت:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و حبیب.آ

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اون شب حتی یه ثانیه لبخند از رو لـ*ـب مامان و بابا و راشا محو نشد و من و پریا مدام سربه سرشون می‌ذاشتیم. آخر هم پیمان کلافه رو به ما گفت:
- خسته نشدید این‌قدر حرف زدید؟ حتما همین اول کاری باید به راشای بیچاره می‌فهموندید چه کلاهی سرش رفته از نظر خواهر؟
پریا مظلوم سرش رو انداخت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و حبیب.آ

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه لحظه از حسادت و حرص مامان، جدیت موضوع برام کمرنگ شد و ناخودآگاه زدم زیر خنده که پریا و پیمانم با من همکاری کردن و راشا تنها لبخندی زد، خود مامان هم خنده‌اش گرفت ولی دست به کمر شد و با حرص اول به ما غرید:
- شما ساکت!...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و حبیب.آ

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
راشا با تردید گفت:
- من کلا کسی به اسم رویا تو زندگیمون یادم نمیاد ولی لعیا یه دوست صمیمی داشت که اسمش زینب بود فکر کنم.
بابا بی‌حال روی مبل نشست و دستش رو روی سرش فشار داد. با نگرانی دورش جمع شدیم و مامان گفت:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Shirin.af و حبیب.آ

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
از صبح روز سنگین و پرکاری داشتم. اول رفته بودم پیش اون کارگردان تا پیشنهاد کارش رو قبول کنم و همونجا قرارداد بستیم و بعد اومده بودم بیمارستان و تا همین الان که ساعت سه‌ی ظهر بود با شکم گشنه و مغز خسته داشتم کار می‌کردم....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بازیگر عشق | Anita.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Shirin.af
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا