خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجع به رمان چیه؟

  • عالیه!

  • خوبه جای بهتر شدن داره!

  • بد نیست!

  • افتضاحه!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
این اولین بار است که تنها سفر می‌کنم؛ آن هم با هواپیما!
صندلی کنار پنجره افتاده بودم و از شانس خوبم، دختری تقریباً بیست‌وهفت-هشت ساله کنارم بود.
در طول راه آن‌قدر حرف زد که ترس از ارتفاع و حالت تهوع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 23 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
هاکان را فراموش کرده بودم.
چقدر دوست داشتم به تهران بیایم و از او تشکر جانانه‌ای بکنم.
در این مدت چقدر از راه دور هوایم را داشت؛ چه تا زمان کنکور و چه تا زمانی که رتبه‌ها را اعلام کردند.
- من به هاکان بدهکارم. قول داده بودم قبول بشم و یه سورِ حسابی بدم.
ابرویی بالا می‌اندازد.
- ولخرج...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 24 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
مسخره است. برای چیزی که نیست چرا باید قولی بدهم؟
پوفی می‌کنم.
- قول می‌دم! حالا خیالت راحت شد؟!
صدایش مهربان می‌شود:
- واسه خودت می‌گم اوینار. من می‌دونم هاکان چه موقعیتی داره، هر کسی رو راحت به خودش جذب می‌کنه. به‌عنوان یه دختر می‌گم. کسی که از هر نظر کامله؛ اما وارد هیچ رابـ*ـطه‌ای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 23 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیتا هم با سرُوصدای سارا متوجه ما می‌شود.
برعکس سارا، او فقط به دست دادن اکتفا می‌کند.
- خوش اومدی!
«ممنون» زیر لـب می‌گویم.
پیمان و ساشا مشغول سیخ زدن کباب‌ها هستند.
هیوا با بدجنسی می‌گوید:
- قرار بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 23 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
پدرم واقعاً مردانگی کرد که اجازه داد. کاش من هم این‌قدر خوش شانس بودم؛ اما می‌دانم که آقاجان بیخیال نخواهد شد. آن‌قدر که زیر بار نمی‌رود نوه عزیز دردانه‌اش چه کارها که نکرده است! کاش پدرم هم زیر بار نرود! واقعاً خسته شدم!
لیوان را به‌سمتش می‌گیرم.
آرام تشکر می‌کند و لیوان را می‌گیرد.
- هر چقدر هم ازتون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 23 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
هاکان می‌خندد.
- مریم رو می‌گی؟
ساشا «جونِ» کشیده‌ای می‌گوید.
- پس مریم‌خانومه اسمشون؛ به اینا نمی‌گن فضول بیتاجون، می‌گن یکی از هزاران خاطرخواهِ هاکان.
بیتا پوفی می‌کند.
- انگار شبانه‌روز کشیک می‌ده. حواسم به ساعت نبود داشتم طرح می‌زدم، اومدم درِ خونه هاکان رنگ ازش بگیرم، تموم کرده بودم. اومده پایین می‌گه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 23 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیوا در خانه را باز می‌کند.
- بفرمایید. به خونه‌مون خوش اومدی!
از دیدن آشفتگی خانه با تأسف می‌خندم.
- خونه‌ای که مال من باشه، این‌قدر شلخته‌ست آخه؟
در را با پا می‌بندد و خودش را روی کاناپه ولو می‌کند.
- پس چی؟ اون همه دعا کردم قبول بشی که بیای خانوم خونه بشی، بنده هم برم سرِ کار دنبال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 23 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدایم بغض دارد:
- سلام داداش. خوبم. نه مشکلی پیش نیومد.
- چرا صدات می‌لرزه؟ گریه می‌کنی؟
- نه داداش، دلم واسه‌تون تنگ شده. چرا نخوابیدید؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 23 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
از تاکسی پیاده می‌شوم و ورودی دانشگاه را می‌بینم.
حس خوبی تمام وجودم را می‌گیرد.
بعد از سه سال تلاش و بی‌خوابی، جواب تلاش‌هایم را به بهترین نحو گرفتم.
وقتی به‌سمت دانشگاه می‌روم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 23 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن «خسته نباشیدِ» استاد، خودکار را روی میز رها می‌کنم و با خارج شدن استاد کش و قوسی به بدنم می‌دهم.
نگاهم به ناهید می‌افتد که با لبخند که نه، با خنده کنترل‌شده به من نگاه می‌کند.
وقتی نگاهم را می‌بیند، زیر خنده می‌زند.
تعجب می‌کنم. دیوانه شده؟
- چیزی شده؟
- لعنتی این جلسه اول بود، با جزوه نوشتن خودت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: فاطمه مقاره، زهرا.م، . faRiBa . و 23 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا