خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجع به رمان چیه؟

  • عالیه!

  • خوبه جای بهتر شدن داره!

  • بد نیست!

  • افتضاحه!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
لباسم را عوض می‌کنم و وسایلم را جمع می‌کنم.
بیتا امروز نمایشگاه داشت و چند ساعت بیشتر تا تمام شدنش نمانده و من هنوز هم مطبم.
نمی‌فهمم چگونه خودم را به ماشین می‌رسانم. تمام فکر و ذکرم الان این است دیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 18 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسی که عاشق بوده و از دوری رنجیده. به جنگ رفته و هر شب با فکر زنی که‌ منتظرش بوده، خوابیده و با امید در حصار کشیدن دوباره‌ش زمان رو گذرانده. اونایی که دور از هم زندگی کردن. کسانی که زخم خوردن‌ و به عشقشون نرسیدن. عزیزانشون رو به‌خاطر بیماری‌ها از دست دادن. قدرت ادامه زندگی در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 18 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی می‌زنم.
- همه خسته شدیم. منتهی این چند وقت سرمون خیلی شلوغه؛ وگرنه ما یه جا بند نمی‌شدیم.
پوفی می‌کند. حق دارد.
- شانس منه دیگه.
واقعاً شانس اوست.
هیوا یک‌دفعه کلی کار روی سرش ریخته شده و تا دیروقت کارگاه است.
با شناختی که من از اوینار دارم، تنها از خانه بیرون نمی‌آید. هنوز عادت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 17 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌خندم. یعنی تا این حد ضایع بودم؟
- انصافاً هستی، خودت نمی‌بینی. بعد هم پدرت آدم بدی نیست.
سرد نگاهم می‌کند.
- اون آدمِ خوب؛ من خوشم نمیاد شبیه کسی باشم.
به‌سمت پدرش می‌رود.
خاطرات فراموش نمی‌شوند. بیتا هیچ وقت نمی‌تواند مرگ مادرش را فراموش کند، هيچ وقت آدم سابق نمی‌شود؛ هیچ وقت!
شاید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 17 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوینار با بدجنسی لـب می‌زند:
- من یادم نمیاد بابام هنوز هیوا رو داده باشه! یه نامزدی ساده‌ست دیگه.
می‌خندم.
قشنگ پیمان را ضایع می‌کند. پیمان چشمانش را درست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 17 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیتا مثل خواهرم است، مثل ترانه؛ شاید حتی از او عزیزتر است برایم. حال نمی‌فهمم چرا پدرش پای من را وسط می‌کشد.
پدرش بدون هیچ حرف دیگری به‌سمت در خروجی می‌رود.
بچه‌ها هم انگار متوجه شده‌اند اینجا اتفاقی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 18 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیتا نیشخندی می‌زند.
- آخ آخ! برادر هاکان صدات می‌لرزه که.
پیمان چشم‌غره‌ای به او می‌رود و کنارم می‌نشیند.
- ببخش. دارم تو این اوضاع تنهات می‌ذارم.
لبخند کم‌رنگی می‌زنم.
- اوضاع من همیشه همین بوده. الان فقط نمی‌دونم با دوریت چه‌جوری سر کنم. کی دیگه بیاد مطب رو بریزه به هم، من رو حرص...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 16 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یه وقتایی زندگی می‌بردت جایی که هیچ وقت بهش فکر نکردی! یه وقتایی زندگی می‌ذاردت جلوی آدمایی که هیچ وقت فکر نمی‌کردی حتی باهاشون هم‌کلام بشی! یه وقتایی درست تو موقعیتی قرار می‌گیری که شاید مدت‌ها پیش، حتی با شوخی و طعنه برای دیگران تعریفش کردی؛ اما حالا خودت درست تو همون موقعیتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 16 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
این‌ دفعه نوبت من است که پوزخند بزنم.
هنوز هم که هنوز است بچه‌ها نمی‌دانند من روزگاری مسابقه رالی می‌دادم.
چه کسی باورش می‌شود دوران جوانی‌ام را چگونه صرف کردم؟
- از همین الان خودت رو بازنده بدون.
ابرویی بالا می‌اندازد.
- اوه چه اعتمادبه‌نفسی! بشین ببینم کی می‌بره!
پشت فرمان می‌نشینم و دکمه‌های بالایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 16 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
با پوزخند سوار ماشینم شدم.
- یادم اومد کجا دیدم اون دختره رو! پس بگو! نوه معینی بزرگه! سلام مخصوص به پدربزرگتون برسونید.»
با یادآوری‌اش می‌خندم.
ماهان را همان شب دیدم و از آن شب ول‌کن نبود. نمی‌دانم در من چه دیده بود که بیخیال من نشد.
داخل پارکینگ ماشین را پارک می‌کنم.
بیتا با اخم پیاده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 16 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا