نویسنده این موضوع
لباسم را عوض میکنم و وسایلم را جمع میکنم.
بیتا امروز نمایشگاه داشت و چند ساعت بیشتر تا تمام شدنش نمانده و من هنوز هم مطبم.
نمیفهمم چگونه خودم را به ماشین میرسانم. تمام فکر و ذکرم الان این است دیر...
بیتا امروز نمایشگاه داشت و چند ساعت بیشتر تا تمام شدنش نمانده و من هنوز هم مطبم.
نمیفهمم چگونه خودم را به ماشین میرسانم. تمام فکر و ذکرم الان این است دیر...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: