خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجع به رمان چیه؟

  • عالیه!

  • خوبه جای بهتر شدن داره!

  • بد نیست!

  • افتضاحه!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
خودم را در آینه می‌بینم.
چشمان سیاه‌رنگم با سایه نارنجی و خط چشم، زیباتر از هر زمان شده است. موهای جلویم را فر کرده‌ام و بسیار زیبا سمت چپ صورتم را احاطه کرده‌اند. لباس ساده نارنجی‌رنگی به تن کرده‌ام.
از ظاهر خودم راضی‌ام.
آرتین صدایم می‌زند. برمی‌گردم و برادرم را در کت و شلوار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 14 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
او چیزی را بگوید؛ یعنی حتماً همون‌طور است!
چند لحظه بعد، صدای کف و سوت می‌آید. نگاهم را به‌سمت صدا می‌کشانم. هیوا و پیمان هستند و بقیه که برایشان دست می‌زنند و کِل می‌کشند.
همراهیشان می‌کنم؛ حتی شادتر و هیجانی‌تر از بقیه.
به جمع کوچکی که محضر را اِشغال کرده، سلام می‌کنند و در جایگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 14 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- عیبی نداره مامانم! هیوا بره، زود برمی‌گرده. الان به اینا فکر نکن؛ به فکر این باش که حداقل سه ساعت پیشش هستی که فردا رو جبران کنی.
قطره اشکی از چشمان زیبایش می‌چکد. دلم می‌گیرد برای مادرم.
وقتی تبریک‌ها تمام شد، هیوا جلو آمد و برای بار دوم مادرم را در آ*غو*ش گرفت.
دم گوش هم حرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 13 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یعنی چی؟ چته؟
- فقط یه آدم عاشق این‌جوری به آسمون نگاه می‌کنه و چشماش پر از نگرانی و ترس و دلتنگی می‌شه!
از حالت تعجب بیرون می‌آیم و عاقل اندر سفیهانه نگاهش می‌کنم.
دیگر قطع به یقین مطمئنم دیوانه شده!
- اون‌جوری هم نگاه نکن! من تو رو می‌شناسم، من تو رو بزرگ کردم؛ برای من دروغ نباف!
- من اصلاً حرف زدم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 13 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌خندد و گونه‌ام را می‌بـ*ـو*سد.
با مادر و پدرم و آرتین هم خداحافظی می‌کنم.
می‌بینم که پدرم دارد به پیمان می‌گوید مواظب هیوا باشد و پیمان هم با جدیت سر تکان می‌دهد.
دور می‌شوند و از تیررس نگاه من محو.
پیمان برای عوض کردن جو غمگین بین من و هیوا می‌گويد:
- بچه‌ها میاید بریم یه بستنی بزنیم بر بدن؟
می‌بینم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 13 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اوینار تو خیلی خوبی!
برای ابراز محبتم بیشتر فشارش می‌دهم.
بعد از چند ثانیه با صدای اخطار پیمان «هواپیما پرید دیگه» از آ*غو*شم جدایش می‌کنم و از پیمان خداحافظی می‌کنم.
دستی تکان می‌دهند و به‌سمت پله‌ها می‌روند. باز هم صحنه چند سال پیش تکرار می‌شود. همان روزی که هیوا دست تکان داد و رفت و چند ساعت بعدش در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 13 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
حالت خوابش خواب عمیق است.
دیگر رسیده‌ایم.
می‌خواهم بیدارش کنم؛ ولی دلم نمی‌آید. می‌گذارم کمی دیگر بخوابد. من هم در این فرصت به صورتش می‌نگرم.
زیبایی افسانه‌ای که در داستان‌ها می‌نویسند، ندارد؛ صورتی معمولی‌ دارد.
نمی‌دانم حسم چیست؛ ولی هر حرکت این دختر برایم جالب و دیدنی است. لبخند و خنده‌های از ته دلش مرا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 13 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
در کافه نزدیک دانشگاه در انتظار ناهید نشسته بودم.
دیگر داشتم عصبی می‌شدم. نیم ساعت است اینجا نشسته‌ام و هنوز پیدایش نشده. مرا مسخره خودش کرده است.
بلند شدم که به خانه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 13 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
این هم تلافی دیگر دیر کردنش.
خودش خنده‌اش گرفته از این حرکاتم.
سوار ماشینش می‌شویم. کمربندم را می‌بندم.
- خدایا خودت به خیر کن!
چشم‌غره‌ای به‌سمتم می‌رود.
- بابا من رانندگیم خوبه. حالا همون یه دفعه بودا.
چپ‌چپ نگاهش می‌کنم.
- رانندگیت خوب نیست؛ عالیه! فقط اون سری نزدیک بود دو نفر رو زیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 13 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
«برو بابا»یی می‌گویم و سرم را به‌سمت پنجره برمی‌گردانم.
واقعاً این حس چیست که وقتی او را می‌بینم یا با من تماس می‌گیرد و یا حتی به من پیام می‌دهد، اینگونه می‌شوم؟
حس گنگیست. هم می‌خواهم باشد و هم می‌خواهم نباشد!
در لحظه ترسی به جانم می‌افتد.
نکند... پوفی می‌کنم. حوصله دردسر ندارم.
مدام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Sh@bnam و 13 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا