خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- کثافت بس کن، شما اکنو نابود کردین، شما باعث شدین اون به این آدم تبدیل بشه. شما باعث شدین مادرش بمیره، شما باعث شدین پدرش بمیره. شما همه چیزشو نابود کردین فقط بخاطر پول عوضیا. خودم نابودتون میکنم کثافتا. انتقام همه چیرو ازتون می‌گیرم.
ناصر اومد طرفم و شروع کرد به کتک زونم و منم زیر دستاش داشتم جون می‌دادم.
یهو در باز شد و یکی گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، ~XFateMeHX~، زهرا.م و 13 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- چرا انقدر دیر کردی؟ می‌خواستی کار از کار بگذره؟
تو چشمام نگاه کرد و گفت:
- آروم باش، تموم شد وقت حرف زدن نیست.
با صدای ناصر مو به تنم سیخ شد!
- به‌به برادرزاده عزیزم چطوری؟
سورن منو گذاشت پایین و با اخم به ناصر نگاه می‌کرد. حس می‌کردم هر لحطه امکان داره بره و اونو بکشه!
- می‌دونی عربا بداشون مهم نیست محمولشون یه بار استفاده شده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: MaRjAn، ~XFateMeHX~، زهرا.م و 13 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
سورن
- پاشو دختر پاشو! مگه بهت نمیگم پاشو؟ سحر با تو نیستم مگه؟
بلند نمی‌شد، عصبی شده بودم درد دستمُ کلا فراموش کرده بودم و حواسم کلا به سحر بود. صدای فواد اومد:
- سورن باید ببریمش بیمارستان، خودتم باید بری داری کلی خون از دست میدی!
می‌خواستم سحرُ بلند کنم؛ اما آراز نذاشت و به دستم اشاره کرد.
آراز سحرُ بلند کرد و همگی دوییدیم؛ اما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، ~XFateMeHX~، زهرا.م و 11 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه تـ*ـخت وارد شد که روش سورن بیهوش بود. وستشُ گچ گرفته بودن. با دیدنش انگار یه تیکه قلبمُ آتیش زدن.
- حالش چطوره؟
پرستار بهم لبخند زد و گفت:
- نگران نباش حال نامزدت خوبه!
یکم خیالم راحت شد. پرستار رفت و من منتظر موندم تا بهوش بیاد.
****
سورن
آروم لای چشمامُ باز کردم. دیدم تار بود؛ اما وقتی سرمُ تکون دادم بهتر شدم. سعی کردم بلند شم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، ~XFateMeHX~، زهرا.م و 11 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
سروش
امروز روزی بود که سحر و سورن مرخص می‌شدن.
من قرار بود برم خونه که به بقیه خبر بدم. آخ آخ باید خبر بدم دو تا کله گندمون دارن میان.
از ماشین پیاده شدم و خواستم برم داخل که صدای گیرای یه نفر توجهمو جلب کرد. چه صدای قشنگی داره. ناخداگاه پاهام به سمت صدا رفت.
همینجوری که به صدا نزدیک‌تر می‌شدم جذابیت صدا برام چند برابر می‌شد.
به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، ~XFateMeHX~، زهرا.م و 11 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
چقدر خنده هاش قشنگه!
یهو یه چیزی درونم بهم هشدار داد که اون خواهر آرشام و سورنِ.
از جام بلند شدم و اخم کردم.
- منو ببخشید دل‌آرام خانوم نباید اون حرفو می‌زدم با اجازتون.
از جلوی چشمای پر از تعجبش دور شدم.
****
دل‌آرام
چرا سروش اینطوری کرد؟ تازه داشتیم صمیمی می‌شدیم! قطره اشکی ناخواسته از چشمام چکید که از چشم سودا دور نموند.
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، ~XFateMeHX~، زهرا.م و 11 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
سورن
منو سحر از ماشین پیاده شدیم. همه با دیدنمون خوشحال شدن. به نوبت همه تو حصار دستاشون قرارم می‌دادن و حالمو می‌پرسیدن. یهو آرشام گفت:
- پس فواد کجاست؟
مگه پیاده نشده بود؟ به ماشین نگاه کردم. رفتم طرفش و دره سمتشو باز کردم که دیدم سرش روی فرمونه و از دهنش خون بیرون می‌ریزه. داد زدم:
- فواد پاشو. فواد پاشو پسر. بعد ۳۰ سال برگشتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Mahii، MaRjAn، ~XFateMeHX~ و 11 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- چیه؟ نکنه جن دیدی؟
هیچی نگفت و با یه لبخند کوچیک ازم دور شد. این سپهریا همشون دیوونن.
****
سورن
خدا لعنتت نکنه فواد تو یه چیت بود؛ اما بازم می‌خواستی منو برسونی خونه؟ خدا بگم چیکار نکنه. بذار بیای بیرون خودم یه بالایی سرت میارم که دیگه از این احمق بازیا در نیاری.
دکتر اومد بیرون. رفتم سمتش. می‌دونست از مقدمه چینی خوشم نمیاد برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Mahii، MaRjAn، ~XFateMeHX~ و 8 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مبارکه؛ اما تهش نرسیدنه!
چیزی نگفت و فقط به افق خیره شده بود. خودمم دیگه حوصله حرف زدن نداشتم.
****
سورن
- آقا می‌تونین ببینینش!
سرمُ تکون دادم و وارد اتاق شدم. روش اونور بود. اخم کردم و صداش زدم.
بهم خیره شد با همون چشمای طوسیه نافذ که مثلشو هیچ جا ندیدم، حتی مادرمم چشماش طوسی بود؛ اما به پای این برادر ما نمی‌رسید.
- چیه داداش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Mahii، دونه انار، MaRjAn و 7 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
با رفتن کامران سورن نگاهی بهم کرد و اومد طرفم.
- اذیتت کرد؟
سرمُ به نشونه منفی تکون دادم. نمی‌دونم چی توی نگاهم دید. یه نگاه به اطرافش انداخت و اومد طرفم. از این همه نزدیکی بهش یه جوری می‌شدم؛ اما به روی خودم نمیاوردم که چیزی نفهمه.
موهامو کنار زد و توی چشمام زل زد.
- به اون کثافتم اینجوری نگاه کردی که می‌خواست اذیتت کنه؟
توانایی حرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Mahii، دونه انار، MaRjAn و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا