خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آرشام من سورنم هیچی جلو دارم نیست.
بر خلاف تصورم دوباره لبخند زد و انگشتشُ روی قلبم گذاشت و گفت:
- تو هر چی می‌خوای بگو آقای متهم؛ اما هر کاریم کنی، هر چقدرم معرور و ازش دست بکشی این لعنتی آخر برنده میشه و توام هیچکاری نمی‌تونی بکنی!
به چشمای آبیش که داشت می‌خندید دقت کردم، گاهی عین بچه هاس؛ اما راست می‌گفت جنگ بین عقل و دل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Mahii، S.salehi، دونه انار و 8 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- داداش کوچیکه مونده هنوز منو بشناسی!
اینبار خیلی جدی گفت:
- اونی ۳۰ سال بدون هویت و خانواده و با دشمن زندگی کرد ترسناک‌تر از اونیه که با خانواده و دشمن زندگی کرد.
تو چشماش نگاه کردم که رگه های قرمز تو شون کاملا مشخص بود. راست می‌گفت؛ اما من این حرفا حالیم نمیشد.
بدون اینکه بهم نگاهی بتدازه رو به سودا کرد و گفت:
- قبل کتک کاری اول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Mahii، S.salehi، دونه انار و 8 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سورن چه بخوای چه نخوای ما برادریم! باید باهم کنار بیایم. چه با اخلاقای گندمون چه بی اونا باید کنار بیایم! آرش، کامران، حامد و حتی ناصر هنوز اون بیرونن. سحر، دل‌آرام، سودا بهمون نیاز دارن. باید یکم مراعات کنیم!
حرفاشُ قبول داشتم. بذار طلسم بشکنه. طلسمی که بعد از ده سال می‌خوام بشکنمش!
- باشه داداش بزرگه.
تعجب کرد و نگاهم کرد.
- چی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Mahii، S.salehi، دونه انار و 8 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- صلح؟ اونم با توی لاشخور؟ چی خیال کردی؟ توی عوضیه پست هنوز باید تقاص کاراتو پس بدی بیشرف. تو باعث مرگ مادره ما شدی! عمرا از خونش بگذرم. کاری می‌کنم روزی هزار بار به غلط کردن بیوفتی مرتیکه! الانم تا همین‌جا دفنت نکردم با این بشکه هایی که باخودت آوردی گمشو برو!
بهم خیره شد و چیزی نگفت. جوری حرف زدم که واقعا هر کسی جاش بود سکته می‌کرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: S.salehi، دونه انار، MaRjAn و 8 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
توی چشمای جسور آهوییش خیره شدم. پوزخندی زدم.
- خیلی مونده سورنُ بشناسی، فقط منتظرم این بی‌صاحاب خوب شه! اون موقع ببینیم کی کیو نمیشناسه!
از جلوی چشماش رد شدم و به طرفم درختی که بهم آرامش می‌داد رفتم. میز و صندلی که اونجا بودُ دوس داشتم. اینجا حس آرامش داشتم. یه تـ*ـخت کوچیکم فقط برای خودم گذاشته بودم که این آرامشُ دو برابر کنم. روی تـ*ـخت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: S.salehi، دونه انار، MaRjAn و 8 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
نم‌نم بارون داشت بیشتر می‌شد. سرمُ بلند کردم که روی صورتم بریزن.
- مامان تو عاشق بارون بودی نه؟ همین امشب ببین کدومشون تو روزه مورد علاقت قراره به غلط کردن بیوفته.
از جام بلند شدم. امشب باید یکیشون طعم رسیون به مرگُ بچشن. رفتم تو عمارت. نگاهای همه بهم افتاد؛ اما ذره‌ای اهمیت ندادم.
از پله ها بالا رفتم. دستم اذیتم می‌کرد؛ اما اهمیتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: S.salehi، دونه انار، MaRjAn و 7 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم. با دست سالمم گلوشو گرفتم و روی ماشین خوابوندمش. چشاش از حدقه زد بیرون.
فواد که تازه متوجه شد با لحن پر تعجبی اسممو صدا زد.
اخم غلیظی کردم و توی چشماش نگاه کردم.
- منو ببین دختره چموش، می‌خوای بدونی من کیم؟ پس خوب گوش کن. سورن سپهری فرزند دوم نادر سپهری و مریم. برادرزاده ناصر سپهری و خواهرزاده حامد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: S.salehi، دونه انار، The unborn و 6 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
با فواد سوار ماشین شدیم. دسته من که ناقص بود پس فواد رانندگی می‌کرد.
لز عمارت رفتیم بیرون. سحر دستم بهت برسه گلوتو فشار نمیدم می‌کشمت.
- بهتره براش یه فکره اساسی بکنی سورن!
بهش نگاه کردم. فقط یه راه توی ذهنم بود؛ اما اونم خیلی ظالمانه بود.
بین دو راهی گیر کردم؛ اما اونم باید آدم بشه.
- به خشکی شانس.
بهش نگاه کردم. به جلو هیره شده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: MaRjAn، دونه انار، S.salehi و 6 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
از ماشن پیاده شد. پشت سرش منم پیاده شدم که برم پشت فرمون.
خواستم برم داخل که دستش روی شونه‌ام نشست.
- سورن مطمئنی می‌خوای چیکار کنی؟
بهش نگاه کردم.
- خبرت می‌کنم.
سوار شدم و با زدن تک بوقی ازش دور شدم. از توی آینه نگاهی به اون دو تا چشم‌های آهوییش انداختم که با اخم غلیظی بیرونو نگاه می‌کرد. چشمام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم. برو سورن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: زهرا.م، دیانا، Mahii و 6 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
دختره که مشخص بود حسابی ترسیده با دستای لرزون کلیدُ داد دستم. گرفتم و همونطور که داشتم می‌رفتم دست سورنُ کشیدم.
- توام به اندازه کافی آدم دید زدی راه بیوفت!
ازش بعلید بود که این حرفُ بزنه؛ ولی گفت:
- اتفاقا هنوز به قدر کافی دید نزدم.
نگاه وحشتناکی بهش کردم چشماش شیطون شده بود که اصلا مثلشو ندیده بودم. این چش شده؟
رفتیم سمت آسانسور و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: MaRjAn، دونه انار، زهرا.م و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا