خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
با چشم‌های گرد سرم رو گرفتم بالا و بهش نگاه کردم و اون هم متعجب بهم زل زد.
بهم خیره بود.
اما یهو دستش رو دراز کرد و چند تار از موهای خیسم رو که جلوی صورتم بود و تقریباً تو دهنم رفته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
بالشت رو از زیر سرم کشیدم و کوبوندم به سرم. نصفه‌شب بود و قطعاً همه خواب بودن؛ چون بیرون کاملاً تاریک بود و هیچ صدایی از کسی بلند نمی‌شد؛ اما من خوابم نمی‌برد. تمام مدت رو تو اتاقم بودم و اصلاً بیرون نیومدم، نمی‌خواستم چشمم بهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
رفتم و پشت میز عریض وسط سالن آشپزخونه نشستم و زل زدم به شمعدون بزرگ روش، نفسم رو دادم بیرون و گفتم:
- خب راستش... به‌خاطر سامه.
اومد سمتم و پرسید:
- مگه چی ‌شده؟
انگشت‌هام رو به ‌هم فشار دادم و گفتم:
- اون یه کارایی می‌کنه که خب... خب من احساس می‌کنم... فکر می‌کنم که...
سریع گفت:
- جذبش شدی؟
سرم به‌سرعت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
- 8 ساله که باند به طور موفقیت‌آمیزی روی دوره؛ اما 5 سال طول کشید تا بتونه این باند رو تأسیس کنه.
- 5 سال؟!
سر تکون داد.
- آره، 5 سال. 5 سال سختی و جون کندن تا بالاخره تونست تو سن ۲۲سالگیش این باند رو به‌ وجود بیاره؛ اما قبل از اینا هم خودش یه ماجرایی داشته که وقتی بشنویش، می‌فهمی که سامیار اون‌قدرا هم بد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای امنساء خانم از فکر اومدم بیرون.
- بعد از 5 سال سختی این باند رو زدن و بعد از 8 سالی که گذشته، کاملاً موفق بوده و هست؛ اما این میون هنوز هم فاضل هست.
پرسیدم:
- کجاست؟
- نمی‌دونیم. فقط می‌دونیم که اون هم آمریکاست؛ اما کجاست و داره چی‌کار می‌کنه معلوم نیست. می‌دونی چیه عزیزم؟ تو فکر می‌کنی که سامیار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
دهنم رو بستم و به‌سرعت برگشتم پشت‌سرم و سامیار رو دیدم. امنساء خانم از جاش بلند شد و من هم دستپاچه بلند شدم. خدا رو شکر کردم که اومد؛ وگرنه مأموریتمون رو لو می‌دادم. ولی خب من الان دودلم، نمی‌دونم که واقعاً می‌خوام سامیار و باندش رو نابود کنم یا نه! می‌کنم؟ خب باید بکنم، مگه چاره‌ای هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 9 نفر دیگر

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
صبح که از خواب بیدار شدم، بلند شدم و بعد رفتن به سرویس ‌بهداشتی و مرتب‌کردن تـخت، لباسی پوشیدم و عینکم رو که روی پاتختی بود برداشتم و زدم. گوشی دکمه‌ای کوچیکی که برای من و آنید گرفته بودن که بتونیم باهاشون با اینها در ارتباط باشیم، برداشتم و از اتاق خارج شدم تا برم پیش سام‌. نمی‌دونم چرا؛ اما دلم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 8 نفر دیگر

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
با چشم‌های گرد زل زدم بهشون. سام با صدای در سرش رو بالا آورد و با دیدن من متعجب گفت:
- اینجا چه غلطی می‌کنی؟!
صدام در نمی‌اومد، فقط دهنم باز بود و به صحنه‌ی داخل اتاق‌خواب زل زده بودم. سام اخم کرد، بلند شد و همون‌طور که پیرهنش رو از روی زمین چنگ می‌زد، اومد سمت من و غرید:
- معلوم هست داری چه غلطی می‌کنی؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 7 نفر دیگر

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
متعجب سرم رو بلند کردم و مانی و تیرداد رو دیدم. باتعجب گفتم:
- چتونه؟!
تیرداد پرسید:
- تو چته؟
- من چمه؟!
مانی:
- صدای دعواتون تا بیرون عمارت رفت!
دوباره یاد خودش و اتفاق داخل اتاق افتادم و اخم‌هام رفت تو هم.
تیرداد نیشخند زد و گفت:
- و هنگامی که رها خشمگین می‌شود!
با حرص غریدم:
- خفه!
اخم کرد. بهم زل زد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 9 نفر دیگر

~Kimia Varesi~

هنرمند انجمن رمان ۹۸
هنرمند انجمن
  
عضویت
10/10/20
ارسال ها
1,201
امتیاز واکنش
12,613
امتیاز
323
محل سکونت
نیمه‌ی تاریک وجودم...!
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
روی کاناپه لم داده بودم و با اون خنجری که اینها بهم مثلاً هدیه داده بودن ور می‌رفتم. همیشه همراه خودم داشتمش، لازم می‌شد.
ساعت پنج بعدازظهر بود و تیرداد رفته بود و خبری هم از سام نبود؛ حتی اینجا هم نیومد. مانی هم همین ‌جا پیشم موند و به کارهاش رسیدگی کرد. نشسته بود پشت کامپیوترش و یه‌ چیزهایی تایپ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان حربه‌ی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، _mah_، . faRiBa . و 9 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا