- عضویت
- 10/10/20
- ارسال ها
- 1,202
- امتیاز واکنش
- 12,617
- امتیاز
- 323
- محل سکونت
- نیمهی تاریک وجودم...!
- زمان حضور
- 53 روز 19 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
متعجب به اسلحه نگاه کردم و فهمیدم که اصلاً فشنگ نداره. زمزمه کردم:
- نه!
- دیره.
خواستم سرم رو بلند کنم که یهو فاضل رو در چندقدمی خودم دیدم. قبل از اینکه بخوام فرار کنم، مشت محکمی کوبید به شکمم که ضعف کردم. رفتم تو شوک که هلم داد و من تلوتلوخوران پرت شدم روی زمین.
نالیدم و خواستم بلند بشم که لگدی به زانوم...
- نه!
- دیره.
خواستم سرم رو بلند کنم که یهو فاضل رو در چندقدمی خودم دیدم. قبل از اینکه بخوام فرار کنم، مشت محکمی کوبید به شکمم که ضعف کردم. رفتم تو شوک که هلم داد و من تلوتلوخوران پرت شدم روی زمین.
نالیدم و خواستم بلند بشم که لگدی به زانوم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان حربهی احساس | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: