- عضویت
- 21/2/21
- ارسال ها
- 373
- امتیاز واکنش
- 4,501
- امتیاز
- 278
- محل سکونت
- fugitive
- زمان حضور
- 21 روز 6 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
«کسی هم وجود داره که وقتایی که خوابش نمیبره، به من فکر کنه؟»
کلیتون
تق تق تق.
صدای در زدن تو کل خونه پیچید و باعث شد چشامو باز کنم. اول فکر کردم دارم توهم میزنم ولی بعد دیگه مطمئن شدم. سعی کردم رو ساعت زنگدارم دقیق بشم و فهمیدم تازه پنج صبحه. یا از همون سری کارای رو مخ دخترای پیشاهنگ بود - چون صدای در زدن خیلی محکم بود و طرف احتمالا زورش زیاد بود - که از همین اول صبحی شروعش کرده بودن و یا یکی قصد داشت از در جلویی بیاد تو.
در حالی که سعی داشتم از حالت خواب بیرون بیام داد زدم:
_ مامان، بابا! یکی داره در میزنه.
وقتی یه دقیقه گذشت و جوابی نشنیدم، عینکمو زدم به چشم. با خودم گفتم:
- معلومه که خودم باید درو باز کنم؛ مگه همیشه غیر از این بوده؟! سِلفُلگلی (البته که همین طوره به نروژی)
برخلاف میلم بلند شدم و عینکم رو روی بینیم تنظیم کردم. یکهو خستگی بهم هجوم آورد و به شدت دلم خواست بچپم توی تختم و هیچ توجهی به آدم سمجِ دمِ در نکنم. ولی بالاخره با یه اخم رو صورتم رفتم بیرون و خودمو اینجوری قانع کردم که حداقل امروز مدرسه ندارم. اگه اونطوری میبود دیگه واقعا عصبانی میشدم.
ولی همین که وارد اتاق نشیمن شدم، در زدن متوقف شد. یعنی طرف رفته بود؟ یه لحظه امیدوار شدم، ولی فقط همون یه لحظه رو دووم آورد چون دوباره شروع کرد به در زدن. گرفته بود منو مثل اینکه.
قبل اینکه درو باز کنم از تو چشمی در نگاه کردم و چندبار پلک زدم.
زمزمه کردم: «نا تولار تو مِی مای!» (داری باهام شوخی میکنی! به نروژی)
این دفعه مثل اینکه مزاحمت از طرف دخترای پیشاهنگ نبود؛ به جاش دوتا از دوستای صمیمی سابقم دم در بودن: زِکه سامز و متیو ریاکِن. ترجیح میدادم پیشاهنگا رو ببینم تا اینا.
سعی کردم بدون اینکه توجه مامان و بابامو جلب کنم حرفمو بهشون بزنم. اگه اونا میفهمیدن که این دوتا اومدن خیلی جالب نمیشد.
_ چه مرگتونه شماها؟ پنج صبحه الان!
ویژه رمان۹۸ رمان خوابگرد | Erarira کاربر انجمن رمان۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: