خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و نهم
وارد خانه شدیم و صنم من را نشاند بر روی صندلی.
با دیدن دکور خانه که تغییر کرده بود لبخند زدم.
جای فرش‌های کرم رنگشان را فرش‌های جفت سرمه‌ای رنگ گرفته بود و مبل‌های ست تبدیل به کاناپه های کرم رنگ شده بود.
رامک عَ بلندی گفت و ادامه داد:
-میز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 16 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل
صدف با دیدنم ‌پوفی کشید‌ و ‌دستش را در موهایش فرو‌کرد و حرفی نزد.
بجای صدف، من ادامه داد:
-آخه چرا دادی شماره‌شو؟ مگه می‌شناسی اونارو؟!
رامک خندید و رفت ‌کنار صدف.
من هم چایی‌ام را برداشتم و نشستم بر روی زمین.
هورتی از چایی‌ام ‌کشیدم‌ و به رامک خیره شدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 17 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و یک
تند بلند شدم و خداحافظ سر سری گفتم.
صنم و صدف خواستند اعتراض کنند که نگذاشتم و با گفتن کلمه خداحافظ وسط حرفشان پریدم.
دست رامک را کشیدم و از حیاط خانه‌شان آمدیم بیرون.
از خیابان رد شدیم و مستقیم راه افتادیم.
چون من تند میرفتم و دست رامک را می‌کشیدم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 15 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و دوم
اشکم را پاک کردم و زانو زدمو از یقه‌اش گرفتم:
-چرا یهوغیبت زد؟ ها؟ تویی که روزی پنج بار زنگ میزدی چرا یهو غیبت زد؟ از گریه‌های شبونه بابا خبر داری؟ از افسردگی مامان خبر داری؟ از تنهایی خواهرات خبر داری؟ من فقط یه جمله ازت می‌دونم! من فردا ساعت 11...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 15 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و سوم
اگر می‌دانست که شیون و گریه‌مان بخاطر چیست؛ قطعا نمی‌گفت خوشحال باشید.
لبخند زد:
-عزیزم شما فعلا باهم باشید و دردودل کنید من غروب سرمیزنم.
«باشه»ای گفتم و سرم را به نشانه مثبت تکان دادم.
درست است کمی پرحرف است؛ اما انگار زن خوبی‌ست!
قطعا اگر همسایه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 16 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و چهارم
همانطور که قدم می‌زدم اطراف را هم دید می‌زدم.
زمین با سنگ فرش‌های نخدی رنگ ‌فرش شده بود.
دیوارها هم بخاطر زیبایی و چشم‌گیری بهتر با سنگ‌های قهوه‌ای برامده تزئین شده بود و پایین دیوار را حصارهای شمشاد و‌ گل محمدی گرفته بود.
گلی که زن‌عمویم عاشقش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 16 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و پنجم
خیره به دوغی که به صورت دَوَران می‌چرخید، روبه رامک گفتم:
-بگو فردا بیاین.
رامک «باشه»ای گفت و نگاهم را از پارچ گرفتم و به گوشی رامک دوختم که همین جمله را برای صدف تایپ کرد.
دوغ را برداشتم و به سمت سفره بردم.
گذاشتمش بر روی سفره و خودمم نشستم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 16 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و ششم
این‌کارش باعث شد لبخند خبیثی بزنم و چشمانش‌را درکاسه بچرخاند.
بلند شدم و از سماور برای خودم چای ریختم و باز حرفم را تکرار کردم:
-نگفتی!
پوف کلافه‌ای کشید و همچنان ردیف دندان‌های من مشخص بود.
صندلی‌را کمی جلو کشیدم و به چایی‌ام کمی شکر اضافه کردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 15 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و هفتم
رامک
راستین نگاه خصمانه‌ای به من انداخت که باعث شد سرش را پایین بیندازم و آب دهنم را قورت بدهم.
با صدای صدف سرم را بلند کردم:
-داداش رامک راست میگه! هرچه سریعتر باید برید و جلوی خاله‌رو ‌بگیرید!
راستین با حرف صدف سر تکان داد و روبه منو رستا گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 15 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و هشتم
وارد حیاط خانه شدیم که یک‌آن بادی وزید به سمتمان و‌ روح‌ از تنمان جدا شد.
تنم لرزید.
انگار مارا هُل می‌داد تا وارد خانه نشویم.
اینکه درآن خانه چی در انتظار ماست... فقط خدا می‌داند!
خدایا!
پس خودت از ما مراقبت کن.
خودمان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 15 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا