خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم
یکدفعه همزمان قهقهه زدیم.
در حالی که از خنده سرخ شده بودم گفتم:
-چه... عجب... فهمیدی... یه پس... پسرخالم داری!
آرمان:
-تو منو یادت نبود پسر.
لـ*ـبم را به دندان گرفتم:
-خبر دارن؟
آرمان:
-اون آرام مارمولک گفت برو پیش داداشم.
من:
-آها... بریم؟
سر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 28 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دهم
آهنگ ‌که تمام شد هندزفری‌ام را از گوش‌هایم دراوردم ‌که صدای رامک ‌را شنیدم:
-بابا صدف من نمیام؛ مامان بابام بهم اجازه نمیدن!
رفتم جلوتر و چسبیدم به در. صدف با لحن مطمئن‌ گفت:
-بابا مهمونیِ پولداراست؛ لطفا بیا! دوستام بهم می‌گن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 26 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهم
صنم:
-چطور شدم؟
من:
-عالی اصن! حالا ول کن اونا رو یه خبر!
صنم با ذوق دستانش را بر هم‌ کوبید و گفت:
-چی؟
پیشانی‌ام را خاراندم و گفتم:
-اونطور خبری نیست که خیلی ذوق کنی!
صنم چشمانش را در کاسه چرخاند:
-چی هست حالا؟
لـ*ـبم را کج‌ کردم:
-صدف و رامک داشتن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 27 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوازدهم
صنم
چهره رستا خیلی مضطرب بود؛ من هم اضطراب داشتم اما نه به اندازه رستا. صدای بلند موزیک‌ از ویلای بسیار بزرگ‌ می‌آمد.
رستا همراه با استرس مشهود در صدایش گفت:
-صنم... میگم برگردیم، ها؟
من:
-چقدر تو ترسو درومدی؛ بریم اِ!
رستا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 26 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سیزدهم
من:
-وای ببخشید مثل اینکه باز زیاد حرف زدم!
لبخندش بیشتر کش اومد. خنده‌ات دگرچیست؟ بگو خواهرم کجاست! اه صنم چرا همانند سریال های ترکیه‌ای حرف میزنی؟ به قول صدف «اونقدر مافیا که تو ترکیس تو آمریکا نیست»
-خوب بید؟
سرم را بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 26 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهاردهم
رستا
دستم را به طرف رامک دراز کردم و گفنم:
-سلام... چطوره بریم خونه صحبت کنیم؟
لبخند پر از استرسی زد وسرش را تکان داد وبلند شد.
صدف هم بلند شد.
مژده:
-کجا میرین بچه‌ها جون؟
چپ چپ نگاهی به مژده انداختم. مژده که نگاه مرا دید سرش را پایین انداخت.
صنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 24 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پانزدهم
سرم را پایین انداحتم و یک بله خیلی آرام گفتم.
رفتم به سمت اتاق رامک. بازهم درش قفل بود. آهی کشیدم مطمئنم که با هم دعوا کرده‌اند.
به اتاقم پناه برم و لباس‌هایم را عوض کردم و مثل همیشه هندزفری زدم و آهنگ گوش دادم.
***
با دیدن مادر دم در که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 26 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم
صنم:
-حالا تو این شلوغی عمو رو چطور پیدا کنیم؟
من:
-بریم از مأمور بپرسیم؟
صنم:
-آره بعد بریم پیش سروان یا سرگرد!
سری تکان دادم.
رفتیم سمت یک‌ مأمور که پشت میز بود و در حال جواب دادن به یک زن چادری بود که گریه میکرد.
مأمور با ناچاری لـ*ـب زد:
-خانم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 25 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفدهم
صنم از جای برخاست و آقای مهرآرا نشست بر جای قبلی صنم.
مهرآرا:
-تو دختر رضایی... درسته؟
لـ*ـبم را تر کردم و گفتم:
-بله؛ من دخترشم!
مهرآرا ابروهایش را بالا انداخت و سرش را تکان داد.
مهرآرا:
-ببین... پدر تو صندوق دار شرکت هست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 24 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هجدهم
آراد
بار دیگر نگاهی به خانواده شریفی انداختم
یک زن همراه با سه دختر. چشمان دو دختر همانند مادرش رنگی بود و‌ چشمان دختر دیگر گرد و تیره رنگ‌ بود. با صدای افسر وارد اتاق شدیم. با اخم به شریفی که ایستاده بود و سرش پایین بود نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، MaRjAn و 23 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا