نویسنده این موضوع
پارت نهم
یکدفعه همزمان قهقهه زدیم.
در حالی که از خنده سرخ شده بودم گفتم:
-چه... عجب... فهمیدی... یه پس... پسرخالم داری!
آرمان:
-تو منو یادت نبود پسر.
لـ*ـبم را به دندان گرفتم:
-خبر دارن؟
آرمان:
-اون آرام مارمولک گفت برو پیش داداشم.
من:
-آها... بریم؟
سر...
یکدفعه همزمان قهقهه زدیم.
در حالی که از خنده سرخ شده بودم گفتم:
-چه... عجب... فهمیدی... یه پس... پسرخالم داری!
آرمان:
-تو منو یادت نبود پسر.
لـ*ـبم را به دندان گرفتم:
-خبر دارن؟
آرمان:
-اون آرام مارمولک گفت برو پیش داداشم.
من:
-آها... بریم؟
سر...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان در بند شیدایی | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: