- عضویت
- 14/12/20
- ارسال ها
- 170
- امتیاز واکنش
- 2,374
- امتیاز
- 213
- سن
- 38
- زمان حضور
- 7 روز 19 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
با این حال، همانطور که ابروهای پرپشت براقش را به اخم واداشته بود؛ دست به سـ*ـینه جلوی آن مرد ایستاد و گویی که یک برج، کنار خانه ویلایی ساخته شده باشد؛ از آن بالا به چشمان رنگی مرد که چندسانتی متر از او پایینتر قرار داشت، خیره شد.
-جونم آقا...
-جونم آقا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان خیط مات | پوررضا آبیبیگلو کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: