- عضویت
- 10/11/20
- ارسال ها
- 347
- امتیاز واکنش
- 6,391
- امتیاز
- 263
- سن
- 17
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
^^^
سرم رو خم کردم و به حلقه طلایی رنگی که دور انگشت ظریفم بود نگاه کردم.. چند دقیقه پیش با ماهان نامزد کرده بودم! خودم هم از خودم حیران بودم.. از اینکه چطور تونستم انقدر راحت با ماهان موافقت کنم؛ شاید فقط نیاز به یک همدم داشتم..
- آیدا توعم آبمیوه میخوری برات بگیرم؟
نگاهم رو از دستهام گرفتم و به ماهان که منتظر نگاهم میکرد نگاه...
سرم رو خم کردم و به حلقه طلایی رنگی که دور انگشت ظریفم بود نگاه کردم.. چند دقیقه پیش با ماهان نامزد کرده بودم! خودم هم از خودم حیران بودم.. از اینکه چطور تونستم انقدر راحت با ماهان موافقت کنم؛ شاید فقط نیاز به یک همدم داشتم..
- آیدا توعم آبمیوه میخوری برات بگیرم؟
نگاهم رو از دستهام گرفتم و به ماهان که منتظر نگاهم میکرد نگاه...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com