- عضویت
- 22/8/20
- ارسال ها
- 141
- امتیاز واکنش
- 2,899
- امتیاز
- 163
- محل سکونت
- ɧamɷɷŋ cɩtʏ
- زمان حضور
- 5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
بازگشت به زمان حال، یزد
با بیقراری دستانش را دور فنجان فشرد و به عکسالعمل مونا در مقابل حرفهای اولیهاش نگاه کرد.
اما مونا بهصورت تهاجمی و خشمگین به دخترک روبهرویش نگاه میکرد و صدای سمیرا در ذهنش میچرخید:
«من میدونم تو کی هستی. تو نوهی فاطمهای.»
نفسش تند و عمیقتر شد.
«تو نوهی همونی که در شصت سال پیش رفته کویر...
بازگشت به زمان حال، یزد
با بیقراری دستانش را دور فنجان فشرد و به عکسالعمل مونا در مقابل حرفهای اولیهاش نگاه کرد.
اما مونا بهصورت تهاجمی و خشمگین به دخترک روبهرویش نگاه میکرد و صدای سمیرا در ذهنش میچرخید:
«من میدونم تو کی هستی. تو نوهی فاطمهای.»
نفسش تند و عمیقتر شد.
«تو نوهی همونی که در شصت سال پیش رفته کویر...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: