خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم شخصیت رو بیشتر می‌پسندین؟

  • روند رمان چطوره؟

    رای: 0 0.0%
  • ۲متوسط

    رای: 0 0.0%
  • ۳بد

    رای: 0 0.0%
  • به اندازه‌ی کافی معما داره؟

    رای: 0 0.0%
  • ۲نه

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    8
وضعیت
موضوع بسته شده است.

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم

***
در اتاق قدم می‌زد. پشت‌سرهم شاخه‌ای از موهایش را دور انگشت اشاره‌اش می‌پیچاند و بعد ولشان می‌کرد.
افکارش را نظم داد که چگونه این موضوع را با پدر و مادرش در میان بگذارد.
فکر کرد. مثلاً برود و بگوید در یزد کاری دارد؛
اما او در آن‌ سوی کشور، در یزد چه کاری داشت؟! یا اینکه بگوید به یک مسافرت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، Bluesky و 37 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دهم

***
همان‌طور که به گل‌ها آب می داد به پیشانی خود دستی کشید و پوفی کرد.
دست راستش را حائل صورتش کرده و به آسمان نگاه کرد.
نه، هوا صاف صاف بود و خبری هم از ابر نبود. انگار ابرها در این یک هفته به‌کل این شهر را فراموش کرده بودند و خورشید هم از این موقعیت استفاده می‌کرد و نور خود را با قدرت بیشتری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، Bluesky و 36 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهم

***
با حرف حاج‌حسین، صدای زهراخانم بالا رفت:
- یعنی چی! این چه تصمیمیه حاجی؟
حاج‌حسین با اخم گفت:
- مونا از من اجازه گرفت، من هم بهش دادم.
مونا با چشمانی گشاد و متعجب به پدرش نگاه می‌کرد.
واقعاً قبول کرده بود؟ به همین راحتی و شرطی به این کوچکی! عجیب بود.
با مِن‌مِن گفت:
- ممنون... و چشم.
شرط...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، Bluesky و 35 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوازدهم

سمیه‌خانم کلافه از این همه سؤال داد زد:
- حالا چی‌کار به اون داری؟ اصلاً نمی‌خواد؛ بهت یه لیست می‌دم برو خرید. راستی فکر نکن یادم رفته؛ از سوپر تو کوچه نری بگیری که ماجرای سبزیا دوباره تکرار بشه. برو از سوپر بزرگه که سر کوچه هست بگیر.
- چشم.
نگاهی به داخل یخچال و کابینت‌ها انداخت و مواد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، Bluesky و 35 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سیزدهم

سمیه صورتش را کج کرد و گفت:
- واه واه! این چه حرفیه دختر؟
لباس‌هایش را درآورد و خود را به روی مبل انداخت. در همان حال گفت:
- مادر من، نمی‌خواد انکار کنین. بگین چی‌کارم دارین.
لبخندی زد:
- دستت درد نکنه! پا شو برو حیاط رو یه جمع‌و‌جوری بکن.
با خنده گفت:
- چشم.
با یادآوری چیزی پرسید:
- راستی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، Bluesky و 36 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهاردهم
***
امروز آخرین روزی بود که در رشت می‌ماند؛ زیرا ممکن بود بعد از سفر او، مادر و پدرش به تهران بازگردند و بعد دیگر فرصت نمی‌شد که سر خاک بی‌بی برود؛ پس باید یک دل سیر خانه را نگاه می‌کرد و سر خاک بی‌بی هم می‌رفت.
از آسیه تشکری کرد و بلند شد.
ماجرای آشنایی بی‌بی با آسیه از روضه‌هایش شروع شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، bitter sea و 34 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پانزدهم

مانتو، شال و شلواری مشکی‌رنگ پوشید و از حاج‌حسین و زهراخانم خداحافظی کرد.
حاج‌حسین و زهراخانم چیزی نگفتند؛ زیرا چشمان سرخ مونا و لباس‌هایش نشان می‌داد که به کجا می‌خواهد برود.
سوار تاکسی شد و آدرس را داد.
آرام بین مزارها قدم برمی‌داشت و هرچه به قبر بی‌بی نزدیک می‌شد، بغضش بزرگ‌تر و سنگین‌تر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، Bluesky و 34 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم

***
سفره را پهن کرد و ظروف را گذاشت.
به اتاق مونا رفت تا بیدارش کند. دلش نمی‌آمد مونا را بیدار کند؛ اما از وقتی که آمده بود، چیزی نخورده بود و ممکن بود برای فردا صبح بی‌حال‌وحوصله شود.
آرام نزدیک شد و او را تکان داد.
- مونا، مونا پا شو دخترم. پا شو بیا غذا بخوریم.
دستان مشت‌شده‌اش را بر روی پتو فشار داد و با صدایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، Bluesky و 32 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفدهم

***
ماه همانند چراغی در آسمان شب خودنمایی می‌کرد و نور خود را بر سر آسمان و زمین می‌تاباند. ستارگان همچو کرم‌های شب‌تاب چشمک می‌زدند.
در تاریکی و خاموشی شب، هرکس در تفکرات خودش غوطه‌ور بود.
مونا حتی در خواب به فکر یزد بود و آن روستای مرموز‌.
سمیرا با ترس از فاش شدن خاطرات و چیزهایی که می‌دانست و صد البته به خطر افتادن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، Bluesky و 31 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هجدهم

مونا در ماشین را باز کرد و کنار پدرش نشست و حاج‌حسین راه افتاد.
به ترمینال رسیدند. مونا خداحافظی کرد. قبل از پیاده شدنش، حاج‌حسین گفت:
- مونا، تو که تا تهران می‌ری، برو پیش خسرو و بگو یک هفته‌ی دیگه برام مرخصی رد کنه. راستی این رو مادرت داد تا بدی به یلداخانم.
و بعد جعبه‌ای مکعبی را به دست مونا داد.
- باشه چشم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، M O B I N A، Bluesky و 32 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا