خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم شخصیت رو بیشتر می‌پسندین؟

  • روند رمان چطوره؟

    رای: 0 0.0%
  • ۲متوسط

    رای: 0 0.0%
  • ۳بد

    رای: 0 0.0%
  • به اندازه‌ی کافی معما داره؟

    رای: 0 0.0%
  • ۲نه

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    8
وضعیت
موضوع بسته شده است.

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
بازگشت به زمان حال، یزد
با بی‌قراری دستانش را دور فنجان فشرد و به عکس‌العمل مونا در مقابل حرف‌های اولیه‌اش نگاه کرد.
اما مونا به‌صورت تهاجمی و خشمگین به دخترک روبه‌رویش نگاه می‌کرد و صدای سمیرا در ذهنش می‌چرخید:
«من می‌دونم تو کی هستی. تو نوه‌ی فاطمه‌ای.»
نفسش تند و عمیق‌تر شد.
«تو نوه‌ی همونی که در شصت سال پیش رفته کویر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، زینب باقری، M O B I N A و 9 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
سمیرا با دلسوزی به او نگاه کرد و بعد از چند دقیقه مکث گفت:
- حالا آماده‌ای تا ماجرای من رو بشنوی؟
سری به معنای تأیید تکان داد.
- ماجرا از اونجایی شروع شد که من با یه گروه گردشگری برای گشت‌زنی توی کویر همراه شدم. خیلی خسته شده بودم و همین‌طور تشنه. می‌دونی من برخلاف مادربزرگ تو گم نشدم؛ من خودم با میل خودم به اونجا رفتم.
سمیرا به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، زینب باقری، M O B I N A و 8 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پریماه‌خانم سؤالی نپرسید و شماره‌ی سمیرا را داد. مونا تشکری کرد و به‌سمت اتاق رفت و در را بست. بهتر بود زودتر این قضیه را جمع‌وجور کند و به رشت برگردد.
بعد از گرفتن شماره، منتظر ماند. سرانجام صدای سمیرا از گوشی بلند شد:
- بله؟
دم و بازدمی کرد.
- سلام.
لحن سؤالی سمیرا بلند شد:
- سلام. شما؟
- مونام.
لحن خندان سمیرا به گوشش رسید:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، زینب باقری، دونه انار و 9 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
شانه‌های سمیرا شروع به تکان خوردن کرد و مونا فکر کرد که چه اتفاقی باعث شده سمیرای پرشور این‌طور به غم بیفتد‌!
- وای مونا، وای! اونا ماری رو جلوی چشمای من کشتن. با اینکه فقط طول آشنایی ما یک روز بود، اما من توی همون چند ساعت شیفته‌ی آرامش و متانتش شده بودم.
چشمانش گرد شد و فقط یک کلمه از دهانش خارج شد:
- کشتنش؟
- آره آره. خیلی بد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، زهرا.م، زینب باقری و 8 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
با زنگ خوردن گوشی زهراخانم، نگاه هر سه نفر به آن خیره ماند.
زهراخانم با ببخشیدی دور شد و او رو به حاج‌حسین با ابروهای بالارفته گفت:
- ایش توسم* پلیس امونه* حاجی.
حاج‌حسین ناراحت سری تکان داد و گفت:
- آره. پلیس گفت مرگ ناگهانی بی‌بی بدون هیچ مریضی یا مشکلی عجیب بوده. برای همین اومده بودن خونه‌ رو بررسی کنن.
- شما چه کوردی*؟
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، زهرا.م، زینب باقری و 7 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
صورت رنگ‌پریده‌اش نشان از حال درونی‌اش می‌داد و جوشش معده‌اش هم همین‌طور.
سمیرا از آن طرف تندتند به در می‌کوبید و ابراز نگرانی می‌کرد.
آبی به صورت عرق‌کرده‌اش زد و با دستمال صورتش را خشک کرد.
باز هم یکی از نقاط منفی او، خیلی حساس بودن و وسواس بودن در نوع غذا یا کسی که آن را درست کرده و به قول زهراخانم یک رفتار لوس.
البته واقعاً...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، زهرا.م، زینب باقری و 7 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
برگه‌ی اول را برداشت؛ دومی را هم. برگه‌ی اول عکس‌های درهم از ترکیب رنگ‌های آبی و سفید و قرمز بود. نوشته‌‌هایی به زبانی دیگر و ریز پایین برگه نمایان بودند.
برگه‌ی دوم هم نوشته‌هایی داشت؛ اما عکسش فرق داشت. عکس آن ترکیبی از رنگ‌های بنفش و سیاه بود. مونا زمزمه کرد:
- چه عکسای عجیبی!
سمیرا فوراً در جوابش گفت:
- اینا عکس نیست. اینا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، زینب باقری، دونه انار و 7 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاکت را باز کرد و سمیرا را دید که کنار موجودی عجیب و زیبا ایستاده بود.
- این...
سمیرا در حرف مونا پرید و گفت:
- این ماریه.
مونا با شگفتی به عکس نگاه کرد.
زنی بود هم‌قد سمیرا با موهای سبز خوش‌رنگ و چشمان درشت و رنگی که بیشتر به آبی می‌خورد. گوش‌های بسیار بلند و تیز و لباسی بلند و زردرنگ و زیبا.
او بیشتر شبیه گل‌های تازه شکفته بهاری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، زهرا.م، زینب باقری و 6 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
قبلش با پریماه‌خانم خداحافظی کرده بود.
هر کاری کرده بود سمیرا حاضر نشده بود که برگه‌هایی را که ماری به او داده بود، به او بدهد.
به گفته‌ی سمیرا آن‌ها پیش او امانت بود تا زمانی که صاحبش بیاید و آن‌ها را ببرد و یک جورهایی حق داشت؛ اما ممکن بود که صاحبش هیچ‌وقت نیاید؟ یا اینکه ممکن بود که صاحبش همان دختربچه در عکس باشد؟! اما خب او که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، زینب باقری، دونه انار و 6 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
141
امتیاز واکنش
2,899
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
واقعاً از عمد بود؟ اما چرا؟ مونا که با کسی دشمنی نداشت و برای کسی خطری محسوب نمی‌شد.او یک حسابدار ساده در شرکتی تازه‌کار بود که به دلیل تهمت زدن درمورد اینکه او برای شرکت دیگری کار می‌کند و یا با جابه‌جایی اعداد و رقم‌ها سعی در کمک به دشمنان خیالی شرکت و ورشکست کردن آن را دارد، عذرش را خواسته بودند و امکان نداشت که آن‌ها خود را به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، زهرا.م، زینب باقری و 7 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا